خلیل ذکاوت: تفاوت میان نسخهها
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
T.ramezani (بحث | مشارکتها) (صفحهای تازه حاوی «خلیل ذکاوت فرزند محمد به سال 1350 ه. ش در شهرستان «لامرد» دیده به جهان گشود. تحص...» ایجاد کرد) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''خلیل ذکاوت''' شاعر معاصر ایرانی است. وی در قالب کلاسیک شعر میسراید و بیشتر غزلسرا است، اما در سرودن مثنوی نیز تواناست. | |||
{{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده | |||
| نام = خلیل ذکاوت | |||
| تصویر = خلیل ذکاوت.jpg | |||
| توضیح تصویر = | |||
| نام اصلی = | |||
| زمینه فعالیت = | |||
| ملیت = | |||
| تاریخ تولد =1350 ه.ش | |||
| محل تولد =لامرد | |||
| والدین = | |||
| تاریخ مرگ = | |||
| محل مرگ = | |||
| علت مرگ = | |||
| محل زندگی = | |||
| مختصات محل زندگی = | |||
| مدفن = | |||
|مذهب = | |||
|در زمان حکومت = | |||
|اتفاقات مهم = | |||
| نام دیگر = | |||
|لقب = | |||
|بنیانگذار = | |||
| پیشه = | |||
| سالهای نویسندگی = | |||
|سبک نوشتاری = | |||
|کتابها =«فصل شروع کبوتر»،«گزیده ادبیات معاصر شماره 67»،«اما دلم نیامد» | |||
|مقالهها = | |||
|نمایشنامهها = | |||
|فیلمنامهها = | |||
|دیوان اشعار = | |||
|تخلص = | |||
|فیلم ساخته بر اساس اثر = | |||
| همسر = | |||
| شریک زندگی = | |||
| فرزندان = | |||
|تحصیلات = | |||
|دانشگاه = | |||
|حوزه = | |||
|شاگرد = | |||
|استاد = | |||
|علت شهرت = | |||
| تأثیرگذاشته بر = | |||
| تأثیرپذیرفته از = | |||
| وبگاه = | |||
| imdb_id = | |||
| soure_id = | |||
| جوایز اسکار = | |||
| جوایز آفی = | |||
| جایزه اریل = | |||
| جوایز بافتا = | |||
| جوایز سزار = | |||
| جوایز امی = | |||
| filmfareawards = | |||
| جوایز جمینای = | |||
| جوایز گوی طلایی = | |||
| جوایز تمشک طلایی = | |||
| جوایز گویا = | |||
| جوایز گرمی = | |||
| جوایز ایفتا = | |||
| جوایز لورنس الیور = | |||
| naacpimageawards = | |||
| جوایز فیلم ملی = | |||
| جوایز ساگه = | |||
| جوایز تونی = | |||
| جوایز سیمرغ بلورین = | |||
| جوایز جشن سینمای ایران = | |||
| جوایز حافظ = | |||
| جوایز = | |||
|گفتاورد = | |||
|امضا = | |||
}} | |||
==دربارهی شاعر== | |||
خلیل ذکاوت فرزند محمد به سال 1350 ه. ش در شهرستان «لامرد» دیده به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی را در زادگاهش و متوسطه را تا اخذ دیپلم در شیراز طی نمود و هم اکنون دانشجوی رشتهی زبان و ادبیات فارسی دانشگاه پیام نور «لامرد» است. | خلیل ذکاوت فرزند محمد به سال 1350 ه. ش در شهرستان «لامرد» دیده به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی را در زادگاهش و متوسطه را تا اخذ دیپلم در شیراز طی نمود و هم اکنون دانشجوی رشتهی زبان و ادبیات فارسی دانشگاه پیام نور «لامرد» است. | ||
خط ۵: | خط ۹۱: | ||
از ذکاوت تاکنون سه مجموعه شعر به چاپ رسیده است: «فصل شروع کبوتر»، «گزیده ادبیات معاصر شماره 67» و «اما دلم نیامد»، که کتاب اخیر مجموعه غزلهای ایشان میباشد. | از ذکاوت تاکنون سه مجموعه شعر به چاپ رسیده است: «فصل شروع کبوتر»، «گزیده ادبیات معاصر شماره 67» و «اما دلم نیامد»، که کتاب اخیر مجموعه غزلهای ایشان میباشد. | ||
وی علاوه بر تحصیل به عنوان دفتر یار در یکی از دفاتر اسناد رسمی لامرد مشغول به کار است. | |||
==اشعار== | |||
===رسول زخم:=== | |||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
خط ۱۱۶: | خط ۲۰۲: | ||
===کوثری از روح:=== | |||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
خط ۱۴۲: | خط ۲۲۸: | ||
===پرسش سرخ:=== | |||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
خط ۱۶۶: | خط ۲۵۲: | ||
==منابع== | ==منابع== | ||
دانشنامهی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج 2، ص: 1674-1676. | *دانشنامهی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج 2، ص: 1674-1676. | ||
[[رده:ادبیات]] | [[رده:ادبیات]] | ||
[[رده:شاعران]] | [[رده:شاعران]] | ||
[[رده:شاعران فارسی زبان]] | [[رده:شاعران فارسی زبان]] | ||
[[رده:شاعران معاصر]] | [[رده:شاعران معاصر]] |
نسخهٔ ۱۱ ژوئیهٔ ۲۰۱۸، ساعت ۱۲:۲۴
خلیل ذکاوت شاعر معاصر ایرانی است. وی در قالب کلاسیک شعر میسراید و بیشتر غزلسرا است، اما در سرودن مثنوی نیز تواناست.
خلیل ذکاوت | |
---|---|
زادروز | 1350 ه.ش لامرد |
کتابها | «فصل شروع کبوتر»،«گزیده ادبیات معاصر شماره 67»،«اما دلم نیامد» |
دربارهی شاعر
خلیل ذکاوت فرزند محمد به سال 1350 ه. ش در شهرستان «لامرد» دیده به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی را در زادگاهش و متوسطه را تا اخذ دیپلم در شیراز طی نمود و هم اکنون دانشجوی رشتهی زبان و ادبیات فارسی دانشگاه پیام نور «لامرد» است.
فعالیتهای شعری خود را از دوره نوجوانی آغاز نمود.
از ذکاوت تاکنون سه مجموعه شعر به چاپ رسیده است: «فصل شروع کبوتر»، «گزیده ادبیات معاصر شماره 67» و «اما دلم نیامد»، که کتاب اخیر مجموعه غزلهای ایشان میباشد.
وی علاوه بر تحصیل به عنوان دفتر یار در یکی از دفاتر اسناد رسمی لامرد مشغول به کار است.
اشعار
رسول زخم:
مدینه، کربلا را میشناسد | صدای آشنا را میشناسد | |
مدینه، مثل کوفه بیوفا نیست | مدینه مثل شام پر جفا نیست | |
نی، از جانش «نوا» را دوست دارد | مدینه کربلا را دوست دارد | |
چو زهرا از علی آن شب جدا شد | مدینه، مادر کرب و بلا شد | |
شبی که فاطمه در بستر افتاد | مدینه، کربلا را پرورش داد | |
کنشت و کعبه و دیر از حسین است | مگر که کربلا غیر از حسین است؟! | |
مدینه راه در شمس آشنائی است | هوا و آب و خاکش کربلایی است | |
مدینه منبع خون خدا بود | مدینه ابتدای کربلا بود | |
مدینه سینهی راز حسین است | مدینه، خطّ آغاز حسین است | |
بنا در کربلا خشت از مدینه | زمین از کربلا، کشت از مدینه | |
در میخانهی هستی مدینه است | محیط و مرکز مستی مدینه است | |
مدینه مبدأ تاریخ درد است | شروع قصهی نامرد و مرد است | |
مدینه، زادگاه زخم شیعه است | و او، اول گواه زخم شیعه است | |
دمی که فاطمه افتاد و جان باخت | قیامت از مدینه، قد برافراخت | |
از آن ساعت که زهرا غرق خون شد | مدینه مطلع الفجر جنون شد | |
مدینه کوثرت کو؟ کوثرت کو؟ | مزار دختر پیغمبرت کو؟ | |
مدینه راز دار رنج شیعه است | بقیعش در حقیقت گنج شیعه است | |
مدینه تو دیار درد و عشقی | تو کی مانند کوفه یا دمشقی! | |
سلام ای شهر مهر و آشنایی | شکایت دارم از فصل جدایی | |
سلام ای شهر جد و مام و بابم | مدینه، کربلا کرده کبابم | |
مدینه، خوب ما را میشناسی | تو خاک کربلا را میشناسی | |
من آن تنها گل باغ حسینم | حسین فاطمه را نور عینم | |
مگو این آشنای دور، این کیست؟ | کسی جز شخص زین العابدین نیست | |
«چه میخواهی از این حال خرابم .. | مدینه، کربلا کرده کبابم! | |
مدینه باز کن دروازهات را | و بنگر میهمان تازهات را | |
نوایی که چنین ناله زنان است | صدای بغض زنگ کاروان است | |
رسیده کاروانی غرق ماتم | محرّم در محرّم در محرّم | |
رسیده کاروانی خرد و خسته | پر از دلهای زخمی و شکسته | |
ره آوردش به غیر از اشک و غم نیست | حرم دارد ولی میر حرم نیست | |
صدایی که طنین شور و شین است | نوای کاروان بیحسین است | |
بیا بنگر مدینه کاروان را | ببین از کربلا برگشتگان را | |
سفر ما را ز همدیگر جدا کرد | نمیدانی سفر با ما چهها کرد | |
نبودی تا ببینی ای مدینه | وداع زینب و اشک سکینه | |
نمیدانی چهها با ما عطش کرد | سکینه از عطش صد بار غش کرد | |
پرستوهای عاشق دستهدسته | سفر کردند با بال شکسته | |
ستم بر آل طاها شد مدینه | و دین پامال دنیا شد مدینه | |
نگین سبز خاتم را شکستند | حریم اسم اعظم را شکستند | |
مدینه آن سری که تاج دین بود | سزایش، آه، آیا این چنین بود؟ | |
به سینه نینوایی ناله دارم | غم هفتاد و دو آلاله دارم | |
رسول زخمهای کربلایم | یگانه وارث خون خدایم | |
مدینه، تازه این آغاز راه است | دمی، بیکربلا بودن گناه است | |
مدینه، فصل سخت صبر تا کی؟ | بماند ماه پشت ابر تا کی؟ | |
مگو با من که دیگر وقت دیر است | که خطّ عشق پایان ناپذیر است | |
قسم بر زخم اگر چه غرق دردم | ولی یک گام ازین رَه برنگردم | |
قسم بر خون و بین اللّه و بَینی | سری دارم پر از شور حسینی | |
همان دم که پدر افتاد و جان داد | تمام کربلا بر دوشم افتاد | |
من آن دنبالهی خون حسینم | پسر نه، بلکه مفتون حسینم | |
منم از عشق، خطّ یادگاری | منم حیدر تباری ذو الفقاری | |
زبانم سرخ و اشکم تیغ الماس | منم، من امتداد دست عبّاس | |
مپرس از من چرا در پیچ و تابم | مدینه، کربلا کرده کبابم! | |
نی، تا قیامت ناله دارد | مدینه، کربلا دنباله دارد [۱] |
کوثری از روح:
ای خدا! در روز اوّل قالب غم ریختی | بعد از آن، در قالب غم، روح ماتم ریختی | |
ماتم و غم را درون هم عجین کردی، سپس | سوز و سازی از میان کم بود، آن هم ریختی | |
آن طرف، پیمانهای از عقل، کمکم ساختی | این طرف، میخانهای از عشق، نمنم ریختی | |
خاک را بر باد دادی، آب را آتش زدی | چار عنصر را یکی کردی و در هم ریختی | |
عقل و عشق و سوز و ساز و ماتم و غم جمع شد | تا که طرح و نقشهی ماه محرّم ریختی | |
ای محرّم، آتشی در سینهی حوّا شدی | ای محرّم، شورشی در جان آدم ریختی | |
غصّهی غربت شدی، در قلب هاجر سوختی | گریهی عصمت شدی، از چشم مریم ریختی | |
سینهای از راز تو در سینهی سینا نشست | کوثری از روح را در جسم زمزم ریختی | |
ای محرّم، ای شروع زخم و آغاز عطش | انقلابی در درون هر دو عالم ریختی | |
مرحبا ای دل، که امشب در عزای ایل عشق | شعلهشعله سوختی، اشک دمادم ریختی |
پرسش سرخ:
قدرت درک گل یاس ندارند این قوم | قدر یک سنگ هم احساس ندارند این قوم | |
غافلند از اثر عشق و عطش، حق دارند | حرمت عاطفه را پاس ندارند این قوم | |
کربلا پاسخ یک پرسش سرخ است، دریغ | مثل حرّ جرأت وسواس ندارند این قوم | |
گرچه دلبستهی شمشیر و سناناند، ولی | ریشه در آهن و الماس ندارند این قوم | |
به خدایی که ندا داد که رب النّاس است | اعتقادی به رب و ناس ندارند این قوم | |
آب بر ایل عطش یکسره بستند، مگر | خبر از غیرت عبّاس ندارند این قوم | |
فاطمه در رخ زینب متجلّیست، ولی | قدرت درک گل یاس ندارند این قوم |
منابع
- دانشنامهی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج 2، ص: 1674-1676.
- ↑ حدیث باب عشق؛ ص 115- 119.