بهمن صالحی: تفاوت میان نسخهها
T.ramezani (بحث | مشارکتها) جزبدون خلاصۀ ویرایش |
T.ramezani (بحث | مشارکتها) جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۸: | خط ۸: | ||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
{{ب| ذو الجناح بر زمین کوبید سُم، اما سوارش | {{ب| ذو الجناح بر زمین کوبید سُم، اما سوارش برنخاست|شیهه زد لیکن، امیر کارزارش برنخاست }} | ||
{{ب| شعلهور شد در جنون خشم و بهت خود، | |||
{{ب| منتظر استاد در هُرم حریق | {{ب| شعلهور شد در جنون خشم و بهت خود، ولی|راکبش، آن مهربان، آن غمگسارش برنخاست }} | ||
{{ب| پیکرش شد جنگلی از شاخسار نیزه، | |||
{{ب| لحظهای آسود در خواب چمنزار | {{ب| منتظر استاد در هُرم حریق خیمهها|برق امیدی ز چشم سوگوارش برنخاست }} | ||
{{ب| مثل یک ابر سپید امّا سترون در | |||
{{ب| جوی رگهایش تهی چون گشت زیر پای | {{ب| پیکرش شد جنگلی از شاخسار نیزه، آه|جز گل زخم دمادم، از بهارش برنخاست }} | ||
{{ب| لحظهای آسود در خواب چمنزار بهشت|کرکس درد از تن گلگون ز خارش برنخاست }} | |||
{{ب| مثل یک ابر سپید امّا سترون در افق|هیچ جز آهی ز جان درد بارش برنخاست }} | |||
{{ب| جوی رگهایش تهی چون گشت زیر پای مرد|زانوان خم کرد و دیگر از کنارش برنخاست <ref>گزیده ادبیات معاصر؛ مجموعه شعر 28، ص 80.</ref> }} | |||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
'''دوباره اصغر:''' | |||
سبک، | |||
سبکتر از پرواز پروانهای سپید | |||
در باد | |||
جسد کوچک تو | |||
بر گهوارهی دستان مادر | |||
بیگریهی کودکانه | |||
بیفریاد | |||
چونان سبدی سرگردان بر موجهای نیل | |||
همانند زخمی بر سینهی شعر | |||
جسد کوچک تو، | |||
در جاری زلال اشکهایم | |||
مثل نامهای برای کاخ شیشهای صلح | |||
مثل محمولهای پستی | |||
فرستادهای از میهن من | |||
به نشانی خدا ... | |||
جسد کوچک تو | |||
چونان قایق کاغذی بر آب | |||
مثل کبوتری از سنگ | |||
بغضی سیاه در گلوی عشق | |||
جسد کوچک تو | |||
لطیفترین واژه | |||
در غزل شیوای شهادت، امّا | |||
کوتاه | |||
مثل آه | |||
جسد کوچک تو | |||
چونان میخکی سرخ در زیر باران | |||
شبنمی | |||
در سفر بلند آفتاب | |||
جسد کوچک تو، طعمهای نه برای مرگ | |||
که هدیهای در پای جنایتکاران | |||
... و پرندگان واژههای من | |||
که جسد کوچک تو را | |||
- شهیدک نازنین! | |||
دوبارهی اصغر! | |||
بر تابوتی از دستان مادر | |||
تا ابدیّت ... | |||
تشییع میکنند. | |||
خط ۲۹: | خط ۱۰۶: | ||
{{ب| سیل خون تو ز صد وادی نخجیر | {{ب| سیل خون تو ز صد وادی نخجیر گذشت|بر تو ای شیر، چه در جنگل شمشیر گذشت }} | ||
{{ب| شعله زد زخم تو بر خیمهی خورشید و | |||
{{ب| ای کماندار هزار آهوی شوریدهی | {{ب| شعله زد زخم تو بر خیمهی خورشید و غمت|نیزهای گشت و ز قلب فلک پیر گذشت }} | ||
{{ب| حجم توفانی خونِ تو بنازم، که چه | |||
{{ب| سفر سرخ تو، خوش باد که در هر | {{ب| ای کماندار هزار آهوی شوریدهی عشق|چون شد از دشتِ تنت قافلهی تیر گذشت؟ }} | ||
{{ب| من چه گویم، که به درگاه عبودیّت | |||
{{ب| روح معراجیات از جاذبهی قصّهی | {{ب| حجم توفانی خونِ تو بنازم، که چه زود|از سر کاخ بلند زر و تزویر گذشت }} | ||
{{ب| تا بهار تو به چاووشی هجران | |||
{{ب| دوش در گلشن یادت شدم از هوش، | {{ب| سفر سرخ تو، خوش باد که در هر نفسش|کاروانی دگر از جادهی زنجیر گذشت }} | ||
{{ب| نیست در باور گنجایش اوراق | |||
{{ب| من چه گویم، که به درگاه عبودیّت دوست|وصف مشتاقیات از عهدهی تقریر گذشت }} | |||
{{ب| روح معراجیات از جاذبهی قصّهی خاک|نام خورشیدیات از مرز اساطیر گذشت }} | |||
{{ب| تا بهار تو به چاووشی هجران پیوست|ناله حتّی ز دلِ بلبل تصویر گذشت }} | |||
{{ب| دوش در گلشن یادت شدم از هوش، آنگاه|کز برم رایحهی صد گل تکبیر گذشت }} | |||
{{ب| نیست در باور گنجایش اوراق زمان|بر دلم آنچه از این سوگ جهانگیر گذشت }} | |||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
خط ۴۶: | خط ۱۳۲: | ||
{{ب| سقّای تشنه، ای همه عالم فدای | {{ب| سقّای تشنه، ای همه عالم فدای تو|بگذار سیل اشک فشانم به پای تو }} | ||
باران گریههای صمیمانهی من | |||
بعد از هزار سال خدا را هنوز | {{ب| باران گریههای صمیمانهی من است|تاوان تشنه ماندن اهل سرای تو }} | ||
در خیمه کودکان حسیناند | |||
وقتی که مشک خویش به دندان گرفتی، | بعد از هزار سال خدا را هنوز هم|جاریست اشک ما همه در کربلای تو }} | ||
ای ماه هاشمی که جهان مست حسن | |||
ما قرنها ز داغ غمت گریه | {{ب| در خیمه کودکان حسیناند تشنهلب|از کار مانده دست ز شانه جدای تو }} | ||
اسطورهی رشادتی و غیرتی و | |||
ای کشتهی عطش، عطش عشق | {{ب| وقتی که مشک خویش به دندان گرفتی، آه|چشم فلک پر آب شد از ماجرای تو }} | ||
تصویر مشک خالیات از دیده کی | |||
{{ب| ای ماه هاشمی که جهان مست حسن توست|کلک خیال من چه کند با لقای تو؟ }} | |||
{{ب| ما قرنها ز داغ غمت گریه میکنیم|دردا که نیست گریه، امیرا، سزای تو }} | |||
{{ب| اسطورهی رشادتی و غیرتی و جهاد|تا حشر باد مسند خورشید جای تو }} | |||
{{ب| ای کشتهی عطش، عطش عشق آفتاب|آغوش آبهای جهان خونبهای تو }} | |||
{{ب| تصویر مشک خالیات از دیده کی رود|سقّای تشنه، آه بمیرم برای تو }} | |||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
باز در جان جهان یکسره غوغاست حسین!این چه شوری است که از یاد تو برپاست حسین! | {{ب| باز در جان جهان یکسره غوغاست حسین!|این چه شوری است که از یاد تو برپاست حسین! }} | ||
این چه رازی است که صد شعله فرو مرد و | |||
تا قیامت نرود نقش تو از لوح | {{ب| این چه رازی است که صد شعله فرو مرد و هنوز|روشن از داغ تو ظلمتکدهی ماست حسین! }} | ||
گرچه شد جوهر عشق از قلم عاطفه | |||
دامن از شوق تمنّای تو گلزار | {{ب| تا قیامت نرود نقش تو از لوح ضمیر|حیرتم کشت، بگو این چه معمّاست حسین! }} | ||
راهیان حرم قدس تو با شهپر | |||
گرنه خون تو ثمر داد به میدان | {{ب| گرچه شد جوهر عشق از قلم عاطفه پاک|رقم مهر تو بر صفحهی دلهاست حسین! | ||
تا به محراب عبادت تو امامی، | |||
غرق در موج مکافات کن اقلیم | {{ب| دامن از شوق تمنّای تو گلزار صفا|سینه از آتش سودای تو سیناست حسین! }} }} | ||
{{ب| راهیان حرم قدس تو با شهپر عشق|همه رفتند و جهان محو تماشاست حسین! }} | |||
{{ب| گرنه خون تو ثمر داد به میدان بلا|این همه شور شهادت به چه معناست حسین! }} | |||
{{ب| تا به محراب عبادت تو امامی، پیداست|خاک هر وادی گلرنگ مصلّاست حسین! }} | |||
{{ب| غرق در موج مکافات کن اقلیم ضلال|قطره در قطرهی خونت همه دریاست حسین! }} | |||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
محرم آمد و شد روی روزگاران | {{ب| محرم آمد و شد روی روزگاران سرخ|زمانه سرخ و زمین سرخ و باد و باران سرخ }} | ||
ز جوش خون شهیدان کربلا | |||
دوباره بستر خون شد بسیط ذهن | {{ب| ز جوش خون شهیدان کربلا گردید|دوباره خاطرهی دشت جانسپاران سرخ }} | ||
ز التهاب هبوط عقاب عرصهی | |||
خدای را چه غباری شد از زمانه | {{ب| دوباره بستر خون شد بسیط ذهن زمان|ز داغ لاله رخان، خواب جویباران سرخ }} | ||
از آن شکوفه که پر ریخت در هجوم | |||
به سوگواری گلهای خاندان | {{ب| ز التهاب هبوط عقاب عرصهی عشق|قبای عافیت سبز کوهساران سرخ }} | ||
گرفته رنگ کسوف آفتاب | |||
ببین که از فلق آسمان صبح | {{ب| خدای را چه غباری شد از زمانه بلند|که تا غروب زمین است چشم یاران سرخ }} | ||
ببین که در قدح کوفیان | |||
ببین که از اثر هرم شعلههای | {{ب| از آن شکوفه که پر ریخت در هجوم خزان|هزار سال دگر سینهی بهاران سرخ }} | ||
ببین ستارهی زخم گلوی اصغر | |||
محرم آمد ای دل بیا ز سیل | {{ب| به سوگواری گلهای خاندان نبیست|در این چمن بود از نالهی هزاران سرخ }} | ||
زهی به معجزهی التفات گریه که | |||
هلا شهید کبیر صحاری | {{ب| گرفته رنگ کسوف آفتاب عاشورا|وز آن ظلامه هنوز آه داغداران سرخ }} | ||
مگر تداوم عشق تو کرد خاک | |||
مگر تعالی روح تو داشت جسم | {{ب| ببین که از فلق آسمان صبح یقین|هنوز چهرهی شیدایی سواران سرخ }} | ||
ز رهنمون تو بر لوحهی زمان | |||
ز انقلاب حسین آن یگانهی | {{ب| ببین که در قدح کوفیان عهدشکن|هنوز سایهی سیمای شرمساران سرخ }} | ||
{{ب| ببین که از اثر هرم شعلههای عطش|هنوز خیمهی وجدان آبشاران سرخ }} | |||
{{ب| ببین ستارهی زخم گلوی اصغر را|که مانده در افق چشم روزگاران سرخ }} | |||
{{ب| محرم آمد ای دل بیا ز سیل سرشک|کنیم ساحت گیتی چو لالهزاران سرخ }} | |||
{{ب| زهی به معجزهی التفات گریه که ساخت|مرامنامهی تسلیم بردباران سرخ }} | |||
{{ب| هلا شهید کبیر صحاری تاریخ|که از طلوع تو سیمای سربداران سرخ }} | |||
{{ب| مگر تداوم عشق تو کرد خاک مرا|به سنگر شرف از خون پاسداران سرخ؟ }} | |||
{{ب| مگر تعالی روح تو داشت جسم مرا|به زیر خنجر بیداد جان شکاران سرخ؟ }} | |||
{{ب| ز رهنمون تو بر لوحهی زمان بادا|همیشه کلک دل آرزونگاران سرخ }} | |||
{{ب| ز انقلاب حسین آن یگانهی اعصار|هماره آتش دلهای بیقراران سرخ }} | |||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
تو کیستی که جهان تشنهی زلالی | {{ب| تو کیستی که جهان تشنهی زلالی توست|بهار عاطفه مرهون خشکسالی توست }} | ||
شب زمانه که مقهور بامدادان | |||
ز قصّهی عطشت چشم عالمی | {{ب| شب زمانه که مقهور بامدادان باد|شکیب خاطرش از خون لایزالی توست }} | ||
تو ماه من! به کدامین ظّلامهات | |||
ندید نقش تو را کس به حجم | {{ب| ز قصّهی عطشت چشم عالمی گریان|هزار چشمهی جوشنده در حوالی توست }} | ||
چه عاشقی که در دفتر قصائد | |||
سزد که رایحهی درد سازدم | {{ب| تو ماه من! به کدامین ظّلامهات کشتند|که پشت پیر فلک تا ابد هلالی توست }} | ||
فغان که وارث بانوی آبهای | |||
تو شهر عشقی و دروازهات به باغ | {{ب| ندید نقش تو را کس به حجم آینهها|حکایت همه از صورت خیالی توست }} | ||
{{ب| چه عاشقی که در دفتر قصائد سرخ|هر آن چه خواند دلم شاه بیت عالی توست }} | |||
{{ب| سزد که رایحهی درد سازدم مدهوش|که باغ عشق به داغ شکسته بالی توست }} | |||
{{ب| فغان که وارث بانوی آبهای جهان|تویی و تشنه یک قطره، مشک خالی توست }} | |||
{{ب| تو شهر عشقی و دروازهات به باغ بهشت|دل شکستهی من یک تن از اهالی توست }} | |||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
نسخهٔ ۲۴ اکتبر ۲۰۱۷، ساعت ۱۵:۱۸
بهمن صالحی شاعر پرآوازه گیلان که در شعر «صالح» تخلّص میکند در سال 1316 ه. ش در شهر رشت دیده به جهان گشوده تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در زادگاه خود به پایان رساند. صالحی از سال 1333 به شعر و شاعری پرداخت و در انجمنهای ادبی شهر خود به ویژه انجمن ادبی دوستداران حافظ شرکت جست، و چون دارای استعداد و ذوق و قریحهای سرشار بود از مطالعهی دواوین اساتید و بزرگان شعر و ادب فارسی ایران غافل نماند و به تدریج شعرش مایه گرفت و رونق یافت و مورد توجه محافل ادبی واقع گردید و در آغاز شاعری سبک اساتید باستان را برگزید و به غزلسرایی پرداخت و آثارش در مطبوعات گیلان و تهران به چاپ رسید.
صالحی پس از آشنایی با نیما یوشیح و شناختن مکتب فکری او به سرودن شعر نو روی آورد و در سال 1345 نخستین مجموعه اشعارش را به نام «افق سیاهتر» که در سبک نیمایی بود و یادگار این دوره از کار اوست منتشر ساخت.
از آثار چاپ شده دیگر او: «باد سرد شمال»، «کسوف طولانی»، «نخل سرخ»، «میراث عاشقان»، «با نور آب» و آثاری که در دست چاپ دارد «سمبولیسم عرفانی حافظ»، «تاریخ تغزل»، «خنجر و گل سرخ». [۱]
ذو الجناح بر زمین کوبید سُم، اما سوارش برنخاست | شیهه زد لیکن، امیر کارزارش برنخاست | |
شعلهور شد در جنون خشم و بهت خود، ولی | راکبش، آن مهربان، آن غمگسارش برنخاست | |
منتظر استاد در هُرم حریق خیمهها | برق امیدی ز چشم سوگوارش برنخاست | |
پیکرش شد جنگلی از شاخسار نیزه، آه | جز گل زخم دمادم، از بهارش برنخاست | |
لحظهای آسود در خواب چمنزار بهشت | کرکس درد از تن گلگون ز خارش برنخاست | |
مثل یک ابر سپید امّا سترون در افق | هیچ جز آهی ز جان درد بارش برنخاست | |
جوی رگهایش تهی چون گشت زیر پای مرد | زانوان خم کرد و دیگر از کنارش برنخاست [۲] |
سیل خون تو ز صد وادی نخجیر گذشت | بر تو ای شیر، چه در جنگل شمشیر گذشت | |
شعله زد زخم تو بر خیمهی خورشید و غمت | نیزهای گشت و ز قلب فلک پیر گذشت | |
ای کماندار هزار آهوی شوریدهی عشق | چون شد از دشتِ تنت قافلهی تیر گذشت؟ | |
حجم توفانی خونِ تو بنازم، که چه زود | از سر کاخ بلند زر و تزویر گذشت | |
سفر سرخ تو، خوش باد که در هر نفسش | کاروانی دگر از جادهی زنجیر گذشت | |
من چه گویم، که به درگاه عبودیّت دوست | وصف مشتاقیات از عهدهی تقریر گذشت | |
روح معراجیات از جاذبهی قصّهی خاک | نام خورشیدیات از مرز اساطیر گذشت | |
تا بهار تو به چاووشی هجران پیوست | ناله حتّی ز دلِ بلبل تصویر گذشت | |
دوش در گلشن یادت شدم از هوش، آنگاه | کز برم رایحهی صد گل تکبیر گذشت | |
نیست در باور گنجایش اوراق زمان | بر دلم آنچه از این سوگ جهانگیر گذشت |
سقّای تشنه:
بعد از هزار سال خدا را هنوز هم|جاریست اشک ما همه در کربلای تو }}
سقّای تشنه، ای همه عالم فدای تو | بگذار سیل اشک فشانم به پای تو | |
باران گریههای صمیمانهی من است | تاوان تشنه ماندن اهل سرای تو | |
در خیمه کودکان حسیناند تشنهلب | از کار مانده دست ز شانه جدای تو | |
وقتی که مشک خویش به دندان گرفتی، آه | چشم فلک پر آب شد از ماجرای تو | |
ای ماه هاشمی که جهان مست حسن توست | کلک خیال من چه کند با لقای تو؟ | |
ما قرنها ز داغ غمت گریه میکنیم | دردا که نیست گریه، امیرا، سزای تو | |
اسطورهی رشادتی و غیرتی و جهاد | تا حشر باد مسند خورشید جای تو | |
ای کشتهی عطش، عطش عشق آفتاب | آغوش آبهای جهان خونبهای تو | |
تصویر مشک خالیات از دیده کی رود | سقّای تشنه، آه بمیرم برای تو |
باز در جان جهان یکسره غوغاست حسین! | این چه شوری است که از یاد تو برپاست حسین! | |
این چه رازی است که صد شعله فرو مرد و هنوز | روشن از داغ تو ظلمتکدهی ماست حسین! | |
تا قیامت نرود نقش تو از لوح ضمیر | حیرتم کشت، بگو این چه معمّاست حسین! | |
گرچه شد جوهر عشق از قلم عاطفه پاک | رقم مهر تو بر صفحهی دلهاست حسین! | |
دامن از شوق تمنّای تو گلزار صفا | سینه از آتش سودای تو سیناست حسین! | |
راهیان حرم قدس تو با شهپر عشق | همه رفتند و جهان محو تماشاست حسین! | |
گرنه خون تو ثمر داد به میدان بلا | این همه شور شهادت به چه معناست حسین! | |
تا به محراب عبادت تو امامی، پیداست | خاک هر وادی گلرنگ مصلّاست حسین! | |
غرق در موج مکافات کن اقلیم ضلال | قطره در قطرهی خونت همه دریاست حسین! |
محرم آمد و شد روی روزگاران سرخ | زمانه سرخ و زمین سرخ و باد و باران سرخ | |
ز جوش خون شهیدان کربلا گردید | دوباره خاطرهی دشت جانسپاران سرخ | |
دوباره بستر خون شد بسیط ذهن زمان | ز داغ لاله رخان، خواب جویباران سرخ | |
ز التهاب هبوط عقاب عرصهی عشق | قبای عافیت سبز کوهساران سرخ | |
خدای را چه غباری شد از زمانه بلند | که تا غروب زمین است چشم یاران سرخ | |
از آن شکوفه که پر ریخت در هجوم خزان | هزار سال دگر سینهی بهاران سرخ | |
به سوگواری گلهای خاندان نبیست | در این چمن بود از نالهی هزاران سرخ | |
گرفته رنگ کسوف آفتاب عاشورا | وز آن ظلامه هنوز آه داغداران سرخ | |
ببین که از فلق آسمان صبح یقین | هنوز چهرهی شیدایی سواران سرخ | |
ببین که در قدح کوفیان عهدشکن | هنوز سایهی سیمای شرمساران سرخ | |
ببین که از اثر هرم شعلههای عطش | هنوز خیمهی وجدان آبشاران سرخ | |
ببین ستارهی زخم گلوی اصغر را | که مانده در افق چشم روزگاران سرخ | |
محرم آمد ای دل بیا ز سیل سرشک | کنیم ساحت گیتی چو لالهزاران سرخ | |
زهی به معجزهی التفات گریه که ساخت | مرامنامهی تسلیم بردباران سرخ | |
هلا شهید کبیر صحاری تاریخ | که از طلوع تو سیمای سربداران سرخ | |
مگر تداوم عشق تو کرد خاک مرا | به سنگر شرف از خون پاسداران سرخ؟ | |
مگر تعالی روح تو داشت جسم مرا | به زیر خنجر بیداد جان شکاران سرخ؟ | |
ز رهنمون تو بر لوحهی زمان بادا | همیشه کلک دل آرزونگاران سرخ | |
ز انقلاب حسین آن یگانهی اعصار | هماره آتش دلهای بیقراران سرخ |
تو کیستی که جهان تشنهی زلالی توست | بهار عاطفه مرهون خشکسالی توست | |
شب زمانه که مقهور بامدادان باد | شکیب خاطرش از خون لایزالی توست | |
ز قصّهی عطشت چشم عالمی گریان | هزار چشمهی جوشنده در حوالی توست | |
تو ماه من! به کدامین ظّلامهات کشتند | که پشت پیر فلک تا ابد هلالی توست | |
ندید نقش تو را کس به حجم آینهها | حکایت همه از صورت خیالی توست | |
چه عاشقی که در دفتر قصائد سرخ | هر آن چه خواند دلم شاه بیت عالی توست | |
سزد که رایحهی درد سازدم مدهوش | که باغ عشق به داغ شکسته بالی توست | |
فغان که وارث بانوی آبهای جهان | تویی و تشنه یک قطره، مشک خالی توست | |
تو شهر عشقی و دروازهات به باغ بهشت | دل شکستهی من یک تن از اهالی توست |
منابع
دانشنامهی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج 2، ص: 1336-1339.