فدایى مازندرانى: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی حسین
پرش به ناوبری پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۹۹: خط ۱۹۹:


{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|در حیرتم که لاله دلش داغدارِ کیست؟ سنبل گشوده گیسوى و آشفتۀ تارِ کیست؟...}}  
{{ب|در حیرتم که لاله دلش داغدارِ کیست؟| سنبل گشوده گیسوى و آشفتۀ تارِ کیست؟...}}  


{{ب|گل از براى چیست که بنموده جامه چاک؟ باد صبا به طرْف چمن بیقرارِ کیست؟}}   
{{ب|گل از براى چیست که بنموده جامه چاک؟| باد صبا به طرْف چمن بیقرارِ کیست؟}}   
{{ب|بگذر به دشت ماریه،اى باد صبحدم آنجا سؤال کن که در آنجا مزارِ کیست؟}}   
{{ب|بگذر به دشت ماریه، اى باد صبحدم| آنجا سؤال کن که در آنجا مزارِ کیست؟}}   
{{ب|افغان‌کنان به دیده خونین نظر نما کآن جا ز خون گل بدنان لاله‌زار کیست؟}}   
{{ب|افغان‌کنان به دیده خونین نظر نما| کآن جا ز خون گل بدنان لاله‌زار کیست؟}}   
{{ب|از آهوان وحشى آن سرزمین بپرس (کاین صید دست‌وپا زده در خون) 1شکار کیست؟...}}   
{{ب|از آهوان وحشى آن سرزمین بپرس| (کاین صید دست‌وپا زده در خون)<ref>وامى از محتشم کاشانى.</ref> شکار کیست؟...}}   


{{ب|و آن مرقدى که تربت او راست بوى سیب در حیرتم که نفخه مشک تتار کیست؟}}   
{{ب|و آن مرقدى که تربت او راست بوى سیب| در حیرتم که نفخه مشک تتار کیست؟}}   
{{م|خاکش مگر گل است؟نه!گل سینه چاک اوست}}  
{{م|خاکش مگر گل است؟نه!گل سینه چاک اوست}}  
{{م|گُل پاى در گِلى است به جایى که خاک اوست 2}}
{{م|گُل پاى در گِلى است به جایى که خاک اوست 2}}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}

نسخهٔ ‏۱۵ مهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۱۴:۰۵

میرزا محمود فدایی مازندرانی
زمینهٔ کاری شاعر
زادروز 1200 ه.ق
روستاى تلاوک
مرگ 1280 ه.ق
در زمان حکومت فتحعلی‌شاه و محمدشاه قاجار
لقب فدایى
تخلص فدایى
دلیل سرشناسی نگارنده نخستین مقتل منظوم در ادب پارسی‌
اثرپذیرفته از محتشم کاشانی و صباحی بیدگلی





زندگینامه

میرزا محمد(فدایى)مازندرانى،گمنام‌ترین و در عین حال از موفق‌ترین شاعران آیینى در سده سیزدهم هجرى است.زادگاهش روستاى تلاوک از بخش دودانگه شهرستان سارى است.تاریخ تولد و درگذشت او را نمى‌توان دقیقا ذکر کرد.جناب آقاى فریدون اکبرى شلدرّه‌اى در مقدمه دیوان فدایى مازندرانى سال ولادت وى را حدود 1200 ه.ق و سال فوت او را حدود سال 1280 ه.ق نگاشته‌اند. فدائى مازندرانى پس از تحصیل مقدماتى در زادگاه خود براى آموختن علوم دینى و دیگر علوم متداول زمانه خود عازم سفر مى‌گردد و چندى در سارى و مدتى در شهر قم اقامت مى‌کند و برخى از سفر او به نجف و هند نیز خبر داده‌اند.

فدایى مازندرانى در عالم رؤیا از ناحیه مولى الکونین ابى عبد اللّه الحسین-علیه السلام-به لقب«فدایى»مفتخر گردیده و همان را تخلص شعرى خود قرار داده است:

دیدم شبى به خواب که در دشت کربلا تنها ستاده بود شه ملک ابتلا
نه قاسمِ شهید و نه عباسِ صف‌شکن نه اکبر جوان و نه عثمان باوفا
از خون سرخ تازه جوانان سبز خط روییده بود لاله در آن دشت جا به جا...
ناگه سپاه ظلم به شه حمله‌ور شدند افتاد نونهال ریاض على ز پا
آن دم من و حبیب نهادیم از خلوص سرها به روى پاش که یعنى تو را فدا
ما را ز تن برید یکى ز آن سپاه سر بگذاشتش به سینه ما از سر جفا
بودند آن دو سر به تبسم گشوده لب چون غنچه‌اى که بشکفد از جنبش صبا
کردى اشاره شاه که اینم«فدایى»است بنمود این لقب به من آن شاه دین عطا
آمد ز بخت خفته چو بیداریم ز خواب گفتم به بخت خویش که احسنت!مرحبا[۱]...

سبک شعری

فدایى مازندرانى ضمن پیروى از سبک محتشم کاشانى در ترکیب‌بندهاى عاشورایى خود از شیوه‌هاى بیانى سبک خراسانى نیز در استحکام بیان ساختارى کلام خود در برخى از مراثى عاشورایى‌اش سود جسته است.

مرثیه‌هاى عاشورایى فدایى مازندرانى پرشور، متین و مزین به انواع آرایه‌هاى لفظى و معنوى است و جاذبه‌هاى کلامى او حاکى از درون‌مایه‌هاى روحانى و اعتقاد پاک و ریشه‌دار این شاعر توانا به ساحت حسین بن على (ع) است.

دامنه تاثیر آثار عاشورایى فدائى مازندرانى

از فدایى مازندرانى مقتل منظومى به جاى مانده که در چهار «نظام» سامان یافته است:

  • نظام اول: داراى یک ترکیب 72 بندى با 1740 بیت،
  • نظام دوم: داراى یک ترکیب 43 بندى با 1301 بیت،
  • نظام سوم: داراى یک ترکیب 32 بندى با 523 بیت،
  • نظام چهارم: داراى یک ترکیب 27 بندى با 520 بیت.[۲]

و مجموعه چهار نظام او داراى 174 بند و 4084 بیت مى‌باشد.

فدایى مازندرانى درباره(مقتل منظوم)خود مى‌گوید:

این (مقتل منظوم) چو گردید تمام بر چار (نظام) نظم او یافت نظام
افکند خلل به چار ارکان وجود بى‌نظم شد آن چار از این چار (نظام)[۳]

همو ماده تاریخ پایان کار (مقتل منظوم) خود را در «مقتل شاه شهیدان» یافته است و نشان مى‌دهد که در ماده تاریخ‌ سراى نیز دستى به تمام دارد:

زد قلم چندان پى تحریر این(مقتل)قدم کز نهادِ نى برآمد ناله:جفَّ القلم
کلک خون ریز (فدایى) در دم اتمام آن «مقتل شاه شهیدان» زد به تاریخش رقم[۴]

از این ماده تاریخ سال 1246 ه.ق استخراج مى‌شود که با عنایت به سال تقریبى تولد فدایى مازندرانى (1200 ه.ق) مى‌توان دریافت که وى این مقتل منظوم را در حدود سن 46 سالگى سروده است. و نتیجه دیگرى که مى‌توان گرفت این که مسلما وى در طول 34 سال بقیه عمر خود به آفرینش آثار منظوم دیگرى نیز پرداخته است که متاسفانه از آنها اثرى در دست نیست و بر پژوهشگران شعر آیینى و نیز خویشان و همشهریان این شاعر تواناى عاشورایى فرض است که دیگر آثار منظوم او را نیز شناسایى کرده و غبار فراموشى و غربت را که بر چهره آثار بلند و شیوا و ناشناخته او سنگینى مى‌کند بزدایند و خدمتى درخور به ادب شیعى ارایه دهند.

با عنایت به اینکه از چاپ مقتل (مقتل منظوم) این شاعر بزرگ و توانمند آیینى عصر قاجاریه فقط چهار سال مى‌گذرد و شرح احوال و آثار شاعر نیز به خاطر گمنامى و دور بودن محل اقامت وى از پایتخت در هیچ یک از تذکره‌هاى تالیف شده در طول دوره قاجاریه نیامده است نمى‌توان و نباید در مورد دامنه تاثیر آثار عاشورایى او سخنى به میان آورد ولى با چاپ (مقتل منظوم) وى مى‌توان امیدوار بود که با آشنایى تدریجى شیفتگان آثار عاشورایى با مرثیه‌هاى پرشور و شیواى او و تاثیرپذیرى از شیوه گیراى بیانى این شاعر توانمند و مخلص آل اللّه بالندگى نخل برومند شعر عاشورا را در گستره زبان فارسى بیش از پیش شاهد باشیم.

تردید نمى‌توان کرد که اگر این شاعر توانا و بااخلاص آیینى همانند بسیارى از شعراى دوره قاجاریه قصایدى در ستایش سلاطین قاجار مى‌سرود شرح احوال و آثار او نیز در تذکره‌هاى این دوره راه مى‌یافت! و شاعر نیز ترجیح داد و طبع خداداده خود را به مناقب سلطانى آلوده نکرد. عاش سعیدا و مات سعیدا.

آثار برگزیده عاشورایى

همان گونه که در بخش پیشین ذکر کردیم، از فدایى مازندرانى یک (مقتل منظوم)در چهار نظام حاوى 174 بند مرثیه و 4084 بیت به چاپ رسیده است که براى آشنایى شیفتگان شعر عاشورا با آثار این شاعر گمنام آیینى به نقل قسمت‌هایى از آن بسنده مى‌کنیم. ضمنا در مقدمه این مقتل که به قلم شاعر نگاشته شده است یک مثنوى عاشورایى در 133 بیت و نیز ابیات پراکنده‌اى آمده که در مقام مقایسه با ترکیب‌بندهاى فاخر عاشورایى او منزلت چندانى ندارد.

بند پایانى نظام اول

شاها فلک ز بار عزایت خمیده باد انجم به سان اشک ز چشمش چکیده باد
ماهى که به رخ تو درآید ز زیر ابر از ظلمت خسوف به دوران ندیده باد
سروى که بى‌قدِ تو بروید به جویبار در خاک غم چو نخل بلندت خمیده باد
گر گل به ماتمت نزند چاک پیرهن پیراهن صبوریش از تن دریده باد
گر بلبل از غم تو ننالد به شاخ گل چون سوسنش زبان به قفا درکشیده باد
گر سنبل از تپانچه نگردد کبود رنگ چون لاله عذار تو رنگش پریده باد
گر نرگس از غم تو نشد دیده‌اش سفید چون چشم ما ز هجر تو خوابش رمیده باد
گر از غم تو غنچه نه خون جگر خورد چون غنچه دهان تو او پژمریده باد
آن کس که او به سرو روانت خدنگ زد همچون کمان ابروى تو قد خمیده باد
آن کس که از نفاق ندادت دمى امان یا رب!به هردو کون امانش بریده باد
آن اهرمن که خاتم از انگشت تو کشید انگشت او همیشه به دندان گزیده باد
چون جان خود نکرد (فدائى) فداى تو مرغ حیاتش از قفس تن پریده باد
یا رب!مرا از آتش دوزخ عتیق[۵] ساز
این بنده را ز لطف به فطرس رفیق ساز[۶]

بند دهم از نظام دوم

تنها چو ماند زاده پیغمبر آه آه! آهى کشید از دل غمپرور آه آه!
از هرطرف بدید و علمدار خود ندید او را شکست بازوى زورآور آه آه
نورش ز دیده برد غم نور دیده‌اش یعنى شبیه ختم رسل:اکبر آه آه!
در خون تپیده دید تن قاسم اى دیغ وز پا فتاده یافت قد جعفر آه آه!
نه لشکر و سپاه نه یار و نه دادخواه نه مونس و نه غمخور و نى یاور آه آه!
از پشت سر خروش جگر تشنگان به گوش وز پیش روش طعنه زنان لشکر آه آه!
گاهى به ناله گفت که اى خواهر!اَلوداع گاهى به گریه دید رخ دختر آه آه!...
آمد به رزمگاه چو آن شاه بى‌سپاه تنها به کام خشک و دو چشم تر آه آه!
آن دم ز خیمه‌گاه خروش و فغان شنید آهى کشید از دل چون اخگر آه آه!
برگشت از مصاف و به نزدیک خیمه رفت گفتا زِ روى درد که اى خواهر آه آه!
برگو چه روى داده شما را درین زمانه؟ زینب به ناله گفت که اى سرور آه آه!
از بهر شیر اصغر شیرین لقاى تو بنموده تلخ زندگى مادر آه آه!
اى شیرزاده شیر به پستان مادرش گردیده خشک و مانده به چشم تر آه آه!
آبى بیار و آبروى مادرش بخواه دادش برس به داورى داور آه آه!
آن طفل را گرفت ز زینب شه شهید بردش به پیش روى صف لشکر آه آه!
گفتا که اى سپاه اگر باشدم گناه او را گناه چیست که درین برّ؟آه آه!
از تشنگى کشیده چو سوسن زبان به کام شد غنچه‌اش کبود چو نیلوفر آه آه!
یک جرعه‌اى ز آب به این بى‌زبان دهید یادآورید از عطش محشر آه آه!
ناگه ز شست ظلم خدنگى که ناوکش بوده‌ست تیز بر صف نشتر آه آه!
بر حلق خشک تشنه آن نازنین رسید جاگیر گشت بر گلویش تا پر آه آه!
از حلق او گذشت و به بازوى شه نشست یک تیر را نشانه دو آمد بر!آه آه!
خم شد ز بار درد قد شاه چون کمان کان تیر را کشید از آن حنجر آه آه!
از کف فشاند خون گلویش به سوى چرخ یک قطره برنگشت از آن دیگر،آه آه!...
زنگ شفق به دامن گردون نیلگون ز آن خون نشانه‌دان و نما باور آه آه!
آن دم کشید اصغر لب تشنه از جگر آهى که سوخت از تف آن،اختر آه آه!
لختى نظر گشود به آن باب مهربان رفت از کنار او به لب کوثر آه آه!
طفل حسین ز ناقه صالح به نزد حق نبوَد ز روى مرتبه خود کمتر آه آه!
از بهر کشتن شترى،کرد حق غضب بر قتل شیرخواره شیر نر،آه آه!
خواهد غضب نمود به خوانخواهى‌اش که هست خوانخواه شیر صف شکن صفدر آه آه!
آخر گر انتقام کشد اول است آن
سرِّ حدیث «یُمهِل و لا یمهل»[۷] است آن[۸]

بند نهم از نظام سوم

تا نیّر سپهر خلافت ز زین فتاد گفتى که آفتاب به روى زمین فتاد
گفتى طناب لنگر فُلک فَلک گسیخت گفتى ستون خیمه چرخ برین فتاد
گفتى:ز چرخ آمده روح الامین به خاک گفتى:ز دار عیسى گردون نشین فتاد
تا مهر چرخ جود به خاک بلا نشست تا ماه آسمان سخا بر زمین فتاد
برجیس مشتریش شد از منظر ششم کیوان به خاک از فلک هفتمین فتاد...
آیین کفر یافت ز اهریمنان رواج وز دست حق‌پرست سلیمان نگین فتاد
یأجوج فتنه،گشت عجب‌کاران به دهد ز آن رخنه‌اى که در سدِ دین مبین فتاد
از نو شکست گوهر دندان مصطفى وز سر شکاف بر سر یعسوب دین فتاد
هم پهلوى بتول ز آن صدمه درشکست هم بر حسن شراره الماس کین فتاد
بر تخت زر یزید پلید لعین نشست بر روى خاک پیکر سلطان دین فتاد...
هرگز به روى خاک نه شاهى چنان نشست هرگز ز بام چرخ نه ماهى چنین فتاد...
چون مرغ پرشکسته و چون صید زخمدار بر روى خاک آن بدن نازنین فتاد...
بى‌نور گشت چشمه خور تا که چشم بر چشم نور چشم رسول امین فتاد
بر سینه‌اش نشست که آن قرعه ازل بر نام آن ستمگر شوم لعین فتاد
خنجر کشید بر گلوى شاه تشنه‌لب
شرم و حیا نکرد از آن خسرو عرب

بند هفدهم از نظام سوم

در حیرتم که لاله دلش داغدارِ کیست؟ سنبل گشوده گیسوى و آشفتۀ تارِ کیست؟...
گل از براى چیست که بنموده جامه چاک؟ باد صبا به طرْف چمن بیقرارِ کیست؟
بگذر به دشت ماریه، اى باد صبحدم آنجا سؤال کن که در آنجا مزارِ کیست؟
افغان‌کنان به دیده خونین نظر نما کآن جا ز خون گل بدنان لاله‌زار کیست؟
از آهوان وحشى آن سرزمین بپرس (کاین صید دست‌وپا زده در خون)[۹] شکار کیست؟...
و آن مرقدى که تربت او راست بوى سیب در حیرتم که نفخه مشک تتار کیست؟
خاکش مگر گل است؟نه!گل سینه چاک اوست
گُل پاى در گِلى است به جایى که خاک اوست 2
  1. دیوان فدایى مازندرانى،به تصحیح و تعلیق فریدون اکبرى شلدره‌اى(سازمان اوقاف و امور خیریه،تهران 1377) ص 178.
  2. همان،مقدمه،ص بیست و سه.
  3. همان،ص 208.
  4. همان.
  5. آزاد.
  6. همان،ص 104 و 105.
  7. صورت کامل این حدیث در روضة الشهدا هم آمده است:در ان اللّه یمهل و لا یهمل.ر.ک:به پاورقى،ص 120 دیوان فدایى مازندرانى.
  8. همان،ص 117 تا 120.
  9. وامى از محتشم کاشانى.