هاشم شیرازى: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی حسین
پرش به ناوبری پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵۷: خط ۵۷:
===اشعار===
===اشعار===


==== ترکیب‌بند عاشورایی ====
====ترکیب‌بند عاشورایی====
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب| اى پرتو جلال و جمال و بهاى حق | وى مظهر کمال و صفا و ضیاى حق }}
{{ب| اى پرتو جلال و جمال و بهاى حق | وى مظهر کمال و صفا و ضیاى حق }}
خط ۸۲: خط ۸۲:


==منابع==
==منابع==
محمد علی مجاهدی، ''کاروان شعر عاشورا''، زمزم هدایت، ج1، ص 349-350.
 
* [[کاروان شعر عاشورا|محمد علی مجاهدی، ''کاروان شعر عاشورا''، زمزم هدایت، ج1، ص 349-350.]]


==پی نوشت==
==پی نوشت==
[[رده:افراد]]
[[رده:در سده‌های نخستین]]
[[رده:مؤلفین]]
[[رده:شاعران]]
[[رده:شاعران]]
<references />
<references />
[[رده:شاعران قرن سیزدهم]]
[[رده:شاعران فارسی زبان]]
[[رده:شاعران ایرانی]]

نسخهٔ ‏۱۵ سپتامبر ۲۰۱۹، ساعت ۱۱:۵۲

هاشم شیرازی از شعرای سده سیزدهم بود.

هاشم شیرازی
نام اصلی محمد هاشم شیرازی
پیشه شاعر
سبک نوشتاری سبک عراقى
تخلص «هاشم»

زندگینامه

نامش محمد هاشم، تخلص شعرى‌اش «هاشم» از اهل علم بود و اشعار در مراثى و غیرها دارد، از آن رو که برادر کوچک‌تر امام جمعه و جماعت بود و گاهی به جای او امامت می‌کرد و تلاش بر امر به معروف و نهى از منکر داشت، بعضى از اشعار جلف را به او نسبت داده‌اند.

سبک شعرى

هاشم شیرازى به دو زبان فارسى و عربى شعر مى‌سروده و در زمره شاعران ذو اللسانین است. در تذکرۀ مرآة الفصاحه نمونه‌هایى از شعر عربى و فارسى او آمده، [۱] و از شیوۀ بیانى اشعار فارسى او پیدا است که در سبک عراقى طبع‌آزمایى مى‌کرده است. ابیات منتخبى که از مراثى منظوم او در تذکرۀ مرآة الفصاحه آمده، گویا برگزیده‌اى از ترکیب‌بند عاشورایى او باشد.

اشعار

ترکیب‌بند عاشورایی

اى پرتو جلال و جمال و بهاى حق وى مظهر کمال و صفا و ضیاى حق
اى تربت مقدس تو فتح کارها وى مرقد منیر تو، کوى صفاى حق
زینب چو دید جسم برادر به خون تپان گفتا: فدات جان من، اى جان مصطفى!
چون شد که باد حادثه افکند بر زمین این نخل سربلند ز بستان مصطفى؟
آن دم که جسم پاک على اکبرش تپید در خاک و خون، به دامن صحراى کربلا
شد ناامید و گفت به حسرت به نعش او بر این سراى یا ولدى! بعدک العفا
فریاد العطش به سما مى‌رود هنوز از دشت کربلا، به هزاران فغان و آه
سرهاى سروران، به سر نیزۀ جفا وز سیلى خسان، گل رخسار ما سیاه
آه از دمى که عترت و اولاد مصطفى کردند رو به مقتل سلطان کم سپاه
دیدند پیکر شهدا گشته چاک چاک بى‌دست و پا و بى‌سر و بى‌افسر و کلاه[۲]

منابع

پی نوشت

  1. همان، ص 704 و 705.
  2. همان، ص 704 و 705.