سید حسن حسینی: تفاوت میان نسخهها
(جایگزینی صفحه با 'رده:ادبیات رده:شاعران رده:شاعران معاصر رده:شاعران ایرانی [[رده:شاعران فارسی زبان]...') برچسبها: جایگزین شد ویرایشگر دیداری |
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده | |||
| نام = سید حسن حسینی | |||
| تصویر = سیدحسن حسنی.jpg | |||
| توضیح تصویر = | |||
| نام اصلی = | |||
| زمینه فعالیت = شعر | |||
| ملیت = ایرانی | |||
| تاریخ تولد =1335 | |||
| محل تولد =محله سلسبیل تهران | |||
| والدین = سید هادی حسینی | |||
| تاریخ مرگ = | |||
| محل مرگ = | |||
| علت مرگ = | |||
| محل زندگی = | |||
| مختصات محل زندگی = | |||
| مدفن = | |||
|مذهب = شیعه | |||
|در زمان حکومت = | |||
|اتفاقات مهم = | |||
| نام دیگر = | |||
|لقب = | |||
|بنیانگذار = انجمن حوزه هنری اندیشهی اسلامی | |||
| پیشه = | |||
| سالهای نویسندگی = | |||
|سبک نوشتاری = | |||
|کتابها = | |||
|مقالهها = | |||
|نمایشنامهها = | |||
|فیلمنامهها = | |||
|دیوان اشعار = | |||
|تخلص = | |||
|فیلم ساخته بر اساس اثر = | |||
| همسر = | |||
| شریک زندگی = | |||
| فرزندان = | |||
|تحصیلات = لیسانس تغذیه- دکترای ادبیات فارسی | |||
|دانشگاه = دانشگاه آزاد اسلامی | |||
|حوزه = | |||
|شاگرد = | |||
|استاد = | |||
|علت شهرت = اشعار رباعی | |||
| تأثیرگذاشته بر = | |||
| تأثیرپذیرفته از = | |||
| وبگاه = | |||
| imdb_id = | |||
| soure_id = | |||
| جوایز اسکار = | |||
| جوایز آفی = | |||
| جایزه اریل = | |||
| جوایز بافتا = | |||
| جوایز سزار = | |||
| جوایز امی = | |||
| filmfareawards = | |||
| جوایز جمینای = | |||
| جوایز گوی طلایی = | |||
| جوایز تمشک طلایی = | |||
| جوایز گویا = | |||
| جوایز گرمی = | |||
| جوایز ایفتا = | |||
| جوایز لورنس الیور = | |||
| naacpimageawards = | |||
| جوایز فیلم ملی = | |||
| جوایز ساگه = | |||
| جوایز تونی = | |||
| جوایز سیمرغ بلورین = | |||
| جوایز جشن سینمای ایران = | |||
| جوایز حافظ = | |||
| جوایز = | |||
|گفتاورد = | |||
|امضا = | |||
}} | |||
'''سید حسن حسینی''' (زاده 1335 در تهران- درگذشته 1383) شاعر، مترجم، نویسنده و پژوهشگر معاصر ایرانی بود. | |||
==زندگینامه== | |||
سید حسن حسینی، در سال 1335 در محله سلسبیل تهران دیده به جهان گشود. اصل وی از شهر اورازان است. وی تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در تهران به انجام رسانید و در اوایل انقلاب اسلامی به دانشگاه راه یافت و به دریافت لیسانس تغذیه نایل آمد و دکترای ادبیات فارسی را هم در دانشگاه آزاد به اتمام رسانید و سپس در دانشگاههای تهران مشغول به تدریس شد. او از شاعران معاصر فعال انقلاب اسلامی بود و همراه با عدهای شاعر جوان در اوایل انقلاب انجمنی به نام حوزه هنری اندیشهی اسلامی تشکیل داد. وی با اینکه انواع قالبهای شعری را تجربه کرده امّا رباعیهای او حال و هوای دیگری دارد. حسینی به زبان عربی آشنایی کامل داشت و تا به حال چند کتاب از این زبان به فارسی برگردانیده است. سید حسن حسینی در 9 فروردین 1383 دار فانی را وداع گفت. | |||
==آثار== | |||
*«همصدا با حلق اسماعیل» مجموعه شعر | |||
*«برادهها» مجموعهی نثر ادبی | |||
* «گنجشک و جبرئیل» مجموعهی شعر نو | |||
* ترجمهی «حمّام روح» از جبران خلیل جبران | |||
* «نگاهی به خویشتن» ترجمه مجموعهای از شعر نو معاصر عرب با همکاری موسی بیدج | |||
===اشعار=== | |||
{{شعر}} | |||
{{ب| آن دم که ز رزمگاه خود باره کشید|آن نعرهی عاشقی دگر باره کشید }} | |||
{{ب| لبیک گلوی کودک شش ماهه|خون بود که تا ستاره فوّاره کشید <ref>هدیه عشق؛ ص 117.</ref> }} | |||
{{پایان شعر}}{{شعر}} | |||
{{ب| کس چون تو طریق پاکبازی نگرفت|با زخم نشان سرفرازی نگرفت }} | |||
{{ب| زین پیش دلاور کسی چون تو شِگفت|حیثیّت مرگ را به بازی نگرفت }} | |||
{{پایان شعر}} | |||
===کوه از کمر شکست:=== | |||
به گونهی ماه | |||
نامت زبانزد آسمانها بود | |||
و پیمان برادریت | |||
با جبل نور | |||
چون آیههای جهاد | |||
محکم | |||
تو آن راز رشیدی | |||
که روزی فرات | |||
بر لبت آورد | |||
و ساعتی بعد | |||
در باران متواتر پولاد | |||
بریده بریده | |||
افشا شدی | |||
و باد | |||
تو را با مشام خیمهگاه | |||
در میان نهاد | |||
و انتظار در بهت کودکانهی حرم | |||
طولانی شد | |||
تو آن راز رشیدی | |||
که روزی فرات | |||
بر لبت آورد | |||
و کنار درک تو | |||
کوه از کمر شکست <ref>میراث عشق؛ ص 304.</ref> | |||
<br /> | |||
<br /> | |||
===اینک خدا میداند:=== | |||
فقط خدا بود که میدانست | |||
آن دل دریایی | |||
به کمند پندهای پوسیده | |||
در بند نمیآید | |||
و با لبان مواج | |||
کرانههای دو خطر را | |||
میبوسید | |||
فقط خدا بود که میدانست | |||
پس به دریا زد | |||
و تشنگی | |||
سر به تلاطم گذاشت | |||
عطش | |||
چه بیرحمانه آتش میبارد | |||
باید چراغ را خاموش کرد | |||
تا چهرهی مردانگی | |||
روشن شود | |||
در ظهر موعود | |||
پاییز گل کرد | |||
و یک باغ ارغوان | |||
درو شد... | |||
اینک خدا میداند: | |||
نام آن دل کامل | |||
ترجیعبند | |||
هاتف عرش است <ref> همان؛ ص 465.</ref> | |||
===با نام تو چه کردند؟!:=== | |||
پلک صبوری میگشایی | |||
و چشم حماسهها | |||
روشن میشود | |||
کدام سر انگشت پنهانی | |||
زخمه به تار صوتی تو میزند | |||
که آهنگ خشم صبورت | |||
عیش مغروران را | |||
منغّص میکند | |||
میدانیم | |||
تو نایب آن حنجرهی مشبّکی | |||
که به تاراج زوبین رفت | |||
و دلت | |||
مهمانسرای داغهای رشید است | |||
ای زن! | |||
قرآن بخوان | |||
تا مردانگی بماند | |||
قرآن بخوان | |||
به نیابت کلّ آن سی جزء | |||
که با سر انگشت نیزه | |||
ورق خورد | |||
قرآن بخوان | |||
و تجوید تازه را | |||
به تاریخ بیاموز | |||
و ما را | |||
به روایت پانزدهم | |||
معرفی کن | |||
قرآن بخوان | |||
تا طبل هلهله | |||
از های و هوی بیفتد | |||
خیزران | |||
عاجزتر از آن است | |||
که عصای دست | |||
شکستهای بزک شده باشد | |||
شاعران بیچاره | |||
شاعران درمانده | |||
شاعران مضطر | |||
با نام تو چه کردند؟ | |||
تاریخ زن | |||
آبرو میگیرد | |||
وقتی پلک صبوری میگشایی | |||
و نام حماسیات | |||
بر پیشانی دو جبهه نورانی میدرخشد؛ | |||
زینب! <ref>همان؛ ص 305 و 306.</ref> | |||
سکوت | |||
سنگین و پرهیاهو | |||
صف میآراست | |||
گلوی شورشیِ تو | |||
در خطّ مقدّم فریاد | |||
بر یال ذو الجناح باد | |||
دستی دوباره میکشید | |||
و زیر تابش خورشید | |||
آه از نهاد علقمه برخاست | |||
سکوت | |||
سنگین و پرهیاهو | |||
درهم میشکست | |||
گلوی شورشیِ تو | |||
بر یال ذو الجناح باد | |||
شتک میزد | |||
علقمه سرخ و سیراب | |||
در زیر زانوانِ تو میغلتید | |||
و خورشید | |||
بر کوهانِ کوههای برهنه | |||
به اسارت میرفت | |||
==منابع== | |||
*[[دانشنامۀ شعر عاشورایی؛ انقلاب حسینی در شعر شاعران عرب و عجم (جلد دوم)|دانشنامهی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج 2، ص: 1514-1518.]] | |||
==پی نوشت== | |||
[[رده:ادبیات]] | [[رده:ادبیات]] | ||
[[رده:شاعران]] | [[رده:شاعران]] | ||
[[رده:شاعران فارسی زبان]] | |||
[[رده:شاعران معاصر]] | [[رده:شاعران معاصر]] | ||
<references /> | |||
< |
نسخهٔ ۱۳ اوت ۲۰۱۹، ساعت ۱۴:۳۶
سید حسن حسینی (زاده 1335 در تهران- درگذشته 1383) شاعر، مترجم، نویسنده و پژوهشگر معاصر ایرانی بود.
زندگینامه
سید حسن حسینی، در سال 1335 در محله سلسبیل تهران دیده به جهان گشود. اصل وی از شهر اورازان است. وی تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در تهران به انجام رسانید و در اوایل انقلاب اسلامی به دانشگاه راه یافت و به دریافت لیسانس تغذیه نایل آمد و دکترای ادبیات فارسی را هم در دانشگاه آزاد به اتمام رسانید و سپس در دانشگاههای تهران مشغول به تدریس شد. او از شاعران معاصر فعال انقلاب اسلامی بود و همراه با عدهای شاعر جوان در اوایل انقلاب انجمنی به نام حوزه هنری اندیشهی اسلامی تشکیل داد. وی با اینکه انواع قالبهای شعری را تجربه کرده امّا رباعیهای او حال و هوای دیگری دارد. حسینی به زبان عربی آشنایی کامل داشت و تا به حال چند کتاب از این زبان به فارسی برگردانیده است. سید حسن حسینی در 9 فروردین 1383 دار فانی را وداع گفت.
آثار
- «همصدا با حلق اسماعیل» مجموعه شعر
- «برادهها» مجموعهی نثر ادبی
- «گنجشک و جبرئیل» مجموعهی شعر نو
- ترجمهی «حمّام روح» از جبران خلیل جبران
- «نگاهی به خویشتن» ترجمه مجموعهای از شعر نو معاصر عرب با همکاری موسی بیدج
اشعار
آن دم که ز رزمگاه خود باره کشید | آن نعرهی عاشقی دگر باره کشید | |
لبیک گلوی کودک شش ماهه | خون بود که تا ستاره فوّاره کشید [۱] |
کس چون تو طریق پاکبازی نگرفت | با زخم نشان سرفرازی نگرفت | |
زین پیش دلاور کسی چون تو شِگفت | حیثیّت مرگ را به بازی نگرفت |
کوه از کمر شکست:
به گونهی ماه
نامت زبانزد آسمانها بود
و پیمان برادریت
با جبل نور
چون آیههای جهاد
محکم
تو آن راز رشیدی
که روزی فرات
بر لبت آورد
و ساعتی بعد
در باران متواتر پولاد
بریده بریده
افشا شدی
و باد
تو را با مشام خیمهگاه
در میان نهاد
و انتظار در بهت کودکانهی حرم
طولانی شد
تو آن راز رشیدی
که روزی فرات
بر لبت آورد
و کنار درک تو
کوه از کمر شکست [۲]
اینک خدا میداند:
فقط خدا بود که میدانست
آن دل دریایی
به کمند پندهای پوسیده
در بند نمیآید
و با لبان مواج
کرانههای دو خطر را
میبوسید
فقط خدا بود که میدانست
پس به دریا زد
و تشنگی
سر به تلاطم گذاشت
عطش
چه بیرحمانه آتش میبارد
باید چراغ را خاموش کرد
تا چهرهی مردانگی
روشن شود
در ظهر موعود
پاییز گل کرد
و یک باغ ارغوان
درو شد...
اینک خدا میداند:
نام آن دل کامل
ترجیعبند
هاتف عرش است [۳]
با نام تو چه کردند؟!:
پلک صبوری میگشایی
و چشم حماسهها
روشن میشود
کدام سر انگشت پنهانی
زخمه به تار صوتی تو میزند
که آهنگ خشم صبورت
عیش مغروران را
منغّص میکند
میدانیم
تو نایب آن حنجرهی مشبّکی
که به تاراج زوبین رفت
و دلت
مهمانسرای داغهای رشید است
ای زن!
قرآن بخوان
تا مردانگی بماند
قرآن بخوان
به نیابت کلّ آن سی جزء
که با سر انگشت نیزه
ورق خورد
قرآن بخوان
و تجوید تازه را
به تاریخ بیاموز
و ما را
به روایت پانزدهم
معرفی کن
قرآن بخوان
تا طبل هلهله
از های و هوی بیفتد
خیزران
عاجزتر از آن است
که عصای دست
شکستهای بزک شده باشد
شاعران بیچاره
شاعران درمانده
شاعران مضطر
با نام تو چه کردند؟
تاریخ زن
آبرو میگیرد
وقتی پلک صبوری میگشایی
و نام حماسیات
بر پیشانی دو جبهه نورانی میدرخشد؛
زینب! [۴]
سکوت
سنگین و پرهیاهو
صف میآراست
گلوی شورشیِ تو
در خطّ مقدّم فریاد
بر یال ذو الجناح باد
دستی دوباره میکشید
و زیر تابش خورشید
آه از نهاد علقمه برخاست
سکوت
سنگین و پرهیاهو
درهم میشکست
گلوی شورشیِ تو
بر یال ذو الجناح باد
شتک میزد
علقمه سرخ و سیراب
در زیر زانوانِ تو میغلتید
و خورشید
بر کوهانِ کوههای برهنه
به اسارت میرفت