عبدالله بن عروه‌ غفاری‌: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی حسین
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(صفحه‌ای تازه حاوی «عبدالله و عبدالرحمن بن عُروة (عزره) بن حراق‌ غِفاری از قبیله بنی غفار منسوب ب...» ایجاد کرد)
 
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵۴: خط ۵۴:
==پی نوشت==
==پی نوشت==
[[رده: تاریخ]]
[[رده: تاریخ]]
[[رده: شهدای کربلا]]
[[رده: شهیدان کربلا]]
[[رده: شهدای صبح عاشورا]]
[[رده: شهدای صبح عاشورا]]

نسخهٔ ‏۱۳ فوریهٔ ۲۰۱۸، ساعت ۱۳:۰۰

عبدالله و عبدالرحمن بن عُروة (عزره) بن حراق‌ غِفاری از قبیله بنی غفار منسوب به غفار بن ملیل، تیره‌ای از کنانه و از اعراب عدنانی می‌باشند که در کوفه ساکن بودند. نام عروه، عبدالعزی بن حُرّ بن حارثه بن غفار بود. آل‌غِفاری از محبین به خاندان امیرالمؤمنین علی (ع) و از منسوبین به ابوذر غفاری هستند. جدشان حراق از اصحاب و همراهان امیرالمؤمنین علی (ع) بود که در کنار امام در جنگ‌های جمل، صفین و نهروان جنگیده بود. [۱]


عبدالله از مردان سخاوتمند، بخشنده، دلیرو پاک‌باز، جنگ‌آزموده و فداکار، شیفته و دلباخته اهل‌بیت، زمان‌شناس و دشمن‌شناس بودند. [۲] این دو برادر از شجاعان کوفه بودند.


عبدالله در نخستین روزهای حضور امام حسین (ع) در کربلا به امام پیوستند.


صبح عاشورا هر دو با هم‌ نزد امام‌ حسین (ع) آمدند و اظهار کردند: دشمن‌ نزدیک‌ شده‌ است‌، اجازه‌ دهید ما پیش‌ روی‌ شما بجنگیم‌ تا کشته‌ شویم‌. امام‌ فرمود: ”مَرحباً بِکم اُدنوا مِنّی‌“ [۳] خوش آمدید. نزدیک آیید. جمله امام نشان می‌دهد که آنان مقام و منزلت و قربی نزد امام داشته‌اند.


خوارزمی‌ گفت‌وگوی‌ دو برادر را با امام طولانی‌تر آورده‌ است‌. آنان‌ با گریه‌ نزد آن‌ حضرت‌ آمدند. امام‌ فرمود: برای‌ چه‌ می‌گریید؟ شما تا ساعتی‌ دیگر چشمان‌تان‌ روشن‌ خواهد شد. گفتند: ما برای‌ خود گریه‌ نمی‌کنیم‌. برای‌ شما می‌گرییم‌ که‌ دشمن،‌ این‌گونه‌ شما را در محاصره‌ گرفته‌ است‌. امام‌ فرمود: ”فَجَزاکُمَا اللهُ یا بَنی اَخی بِوَجدِکُما مِن ذالِکَ وَ مُواساتِکُما اِیای بِاَنفُسِکُما اَحسَنَ جَزاءَ المُتَّقینَ“ [۴] ای فرزندان برادرم! خدا شما را به‌خاطر این‌ همه ‌یاری‌، بهترین‌ پاداشی‌ که‌ به‌ متقین‌ می‌دهد، عطا کند! امام حسین (ع) آنان را اهل مواسات معرفی کرد و دعای محشور شدن با متقین را بدرقه راهشان ساخت.


پس‌ از حکایت‌ گریه‌ کردن‌ و پاسخ‌ امام‌، این‌ دو جوان‌ طبق‌ رسم‌ عرب‌ سلام‌ خداحافظی‌ دادند: ” السلام‌ علیک‌ یابن‌ رسول‌ الله“ امام‌ پاسخ‌ داد: ”و علیکما السلام‌ و رحمة‌ الله“ آنان‌ به‌ میدان‌ رفتند ودوشادوش هم جنگیدند. در میدان نبرد عبدالله مصرعی از یک بیت شعر را می‌خواند و برادرش مصرع دوم را پاسخ می‌داد:


قَد عَلِمتُ حَقّاً بَنو غِفّارٍ
لَنَضرِبَنَّ مَعشَرَ الفُجّارِ
یا قَومُ ذودوا عَن بَنی الاَحرارِ
وَ خِندِفٌ بَعدَ بَنی نِزارِ
بِکُلِّ عَضبٍ صارَمٍ بِنّارٍ
بِالمَشرَفِی وَ القَنا الخَطّارِ


بنی‌غفار خوب می‌دانند و اهل خندف و بنی‌نزار هم آگاهند که ما با شمشیرهای جان‌شکاف و دشمن‌شکار با تبه‌کاران و ستم‌پیشه‌گان می‌جنگیم.

ای قوم از پاک‌سیرتان و نکوکارزیستگان دفاع کنید و با شمشیرها و نیزه‌های بیدادسوز، حریم ابرار و اخیار را پاس بدارید.

آنان عاشقانه و خالصانه در نبردی شکوهمند در کنار هم به‌ شهادت‌ رسیدند. [۵]


ابومخنف‌ این‌ حکایت‌ را برای‌ دو نفر دیگر با نام‌های‌ سیف‌ بن‌ حارث‌ همدانی‌ و مالک‌ بن‌ عبدالله بن‌ سُریع که‌ عموزاده‌ و از یک‌ مادر بودند، نقل‌ کرده‌ است‌.


عبدالله به هنگام شهادت 25 سال سن داشت.‌ شیخ طوسی و سید محسن امین نام او را در شمار اصحاب امام حسین (ع) ذکر نموده‌اند. [۶]


در زیارت رجبیه و زیارت ناحیه مقدسه به او سلام داده شده است: ”السَّلامُ عَلَی عَبدِاللهِ و عَبدِالرَّحمانِ اِبنَی عُروَةِ بنِ حَراقِ الغِفارِیین“ [۷]


منبع

مرضیه محمدزاده، شهیدان جاوید، نشر بصیرت، ص 321-323.

پی نوشت

  1. انصار الحسین (ع)، ص110-111.
  2. آینه‌داران افتاب، ج2، ص763-764.
  3. انساب الاشراف، ج3، ص198؛ تاریخ طبری، ج5، ص442.
  4. مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص23-24؛ مثیرالاحزان، ص212.
  5. انساب الاشراف، ج3، ص198؛ تاریخ طبری، ج5، ص442-443.
  6. رجال طوسی، ص77؛ اعیان الشیعه، ج1، ص611.
  7. برای تفصیل بیشتر رک : تاریخ طبری، ج5، ص442؛ رجال طوسی، ص77؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص23؛ اللهوف، ص137؛ جمهرة النسب، ص156؛ مناقب آل ابی‌طالب، ج4، ص113؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص72؛ البدایه و النهایه، ج8، ص184؛ نهایة الارب، ج7، ص191؛ بحار الانوار، ج45، ص71،29؛ اعیان الشیعه، ج1، ص611؛ منتهی الآمال، ج1، ص358؛ انصار الحسین (ع)، ص110-111؛ وسیله الدارین، ص179؛ تنقیح المقال، ج2، ص142؛ ابصار العین فی انصار الحسین (ع)، ص191؛ قاموس الرجال، ج6، ص514؛ معجم رجال الحدیث، ج10، ص254؛ جلاء العیون، ص40؛ نقد الرجال، ص186؛ نفس المهموم، ص127؛ فرسان الهیجاء، ج1، ص233.