میرزا احمد صفایی جندقی‌: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی حسین
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جزبدون خلاصۀ ویرایش
جز (تغییرمسیر به صفائى جندقى)
برچسب: تغییر مسیر جدید
 
(یک نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
میرزا احمد جندقی دومین فرزند یغمای جندقی در سال 1235 ه. ق. متولد شد. پدرش یغما، وی را به نام و تخلّص ملّا احمد نراقی که تخلّص «صفایی» داشت نامید. وی جندق را به دور از جنجال مأمن و مسکن خود انتخاب کرد. اغلب اشعار صفایی دارای روح مذهبی و در مراثی اهل بیت علیهم السّلام است. مجموعه‌ای از مراثی وی که در حدود 128 بند می‌باشد و به اقتفای محتشم کاشانی سروده در سال 1315 هجری در تهران چاپ شده است. ترکیب‌بند مراثی او از بهترین نوع شعر مراثی می‌باشد. صفایی در ساختن «ماده تاریخ» نیز مهارت داشت.
#تغییر_مسیر[[صفائى جندقى]]
او در سال 1314 ه ق. در قریه‌ی جندق وفات یافت. <ref> دیوان صفایی جندقی؛ مقدمه با تلخیص.</ref>
 
 
{{شعر}}
{{ب| بیمار کربلا به تن از تب، توان نداشت‌|تاب تن از کجا؟ که توان بر فغان نداشت }}
 
{{ب| گر تشنگی ز پا نفکندش غریب نیست‌|آب آن‌قدر که دست بشوید ز جان نداشت }}
 
{{ب| در کربلا کشید بلایی که پیش وهم‌|عرش عظیم طاقت نیمی از آن نداشت }}
 
{{ب| ز آمد شدِ غم اسرا در سرای دل‌|جایی برای حسرت آن کشتگان نداشت }}
 
{{ب| در دشت فتنه‌خیز که زان سروران، تنی‌|جز زیر تیغ و سایه‌ی خنجر امان نداشت }}
 
{{ب| این صید هم که ماند نه از باب رحم بود|دیگر سپهر، تیر جفا در کمان نداشت }}
 
{{ب| یا کور شد جهان که نشانی ازو ندید|یا کاست او چنان که ز هستی نشان نداشت }}
 
{{ب| از دوستانش آن همه یاری یقین نبود|وز دشمنان هم این همه خواری گمان نداشت }}
 
{{ب| از بهر دوستان وطن غیر داغ و درد|می‌رفت سوی یثرب و هیچ ارمغان نداشت }}
 
{{ب| تا شام هم ز کوفه در آن آفتاب گرم‌|جز سایه‌ی سر شهدا سایبان نداشت }}
 
{{ب| از یک شرار آه، چرا چرخ را نسوخت‌|در سینه آتش غم خود گر نهان نداشت؟ }}
 
{{ب| وز یک قطار اشک چرا خاک را نشست‌|گر آستین به دیده‌ی گوهرفشان نداشت؟ <ref> برگرفته از مجموعه مراثی صفایی جندقی که به سال 1315 ه. ش به وسیله‌ی اسداله محبون جندقی چاپ شده است.</ref> }}
{{پایان شعر}}
 
 
{{شعر}}
'''ترکیب‌بند:'''
 
 
{{ب| ای از ازل به ماتم تو در بسیط خاک‌|گیسوی شام باز و گریبان صبح چاک }}
 
{{ب| ذات قدیم بهر عزاداری تو بس‌|هستی، پس از حیات تو یکسر سزد هلاک }}
 
{{ب| خود نام آسمان و زمین و آنچه اندرو|از نامه‌ی وجود همه باک ار کنند پاک؟ }}
 
{{ب| تا جسم چاک‌چاک تو عریان به روی دشت‌|جان جهانیان همه زیبند به زیر خاک }}
 
{{ب| ارواح شاید ار همه قالب تهی کنند|تا رفت جان پاک تو از جسم تابناک }}
 
{{ب| تخت زمین به جنبش اگر افتد چه بیم؟|رخش سپهر از حرکت ایستد چه باک؟ }}
 
{{ب| هم آه سفلیان <ref> سفلیان: خاکیان.</ref> به فلک خیزد از زمین‌|هم اشک علویان به سمک <ref>سمک: بلندی، سقف خانه.</ref> ریزداز سماک <ref>سماک: نام ستاره‌ای است.</ref>
خون تو آمده است امان بخش خون خلق‌|خون را به خون که گفت نشاید نمود پاک؟ }}
 
{{ب| تنها مقیم بارگهت، «قَلبُنا لَدیک» <ref> قلب ما برای تو.</ref> |سرها نثار خاک رهت، «روحُنا فَداک» <ref>جان ما فدای تو.</ref> }}
{{پایان شعر}}
 
 
{{شعر}}
{{ب| باز از افق هلال محرّم شد آشکار|بر چهر چرخ، ناخن ماتم شد آشکار }}
 
{{ب| نی‌نی به قتل تشنه‌لبان از نیام چرخ‌|خونریز پرچمی‌ست که کم‌کم شد آشکار }}
 
{{ب| یا برفراشت رایت ماتم دگر سپهر|وینک طراز طرّه‌ی <ref>طرّه: کناره چیزی.</ref> پرچم شد آشکار }}
 
{{ب| یاراست بهر ریزش خونهای بی‌گنه‌|پیکانی از کمان فلک خم شد آشکار }}
 
{{ب| یا فرّ و نَهْب <ref> نهب: غارت.</ref> پردگیان رسول را|از مهر و مه، صحیفه و خاتم شد آشکار }}
 
{{ب| این ماه نیست، نعل مصیبت بر آتش است‌|کز بهر داغ دوده‌ی آدم شد آشکار }}
 
{{ب| صبح نشاط دشمن و شام عزای دوست‌|این سور و ماتمی‌ست که درهم شد آشکار }}
 
{{ب| آهم به چرخ رفت و سرشکم به خاک ریخت‌|اکنون نتیجه‌ی دل پرغم شد آشکار }}
 
{{ب| ز افغان سینه ابر پیاپی پدید گشت‌|ز امواج دیده سیل دمادم شد آشکار }}
 
{{ب| آهم شراره‌خیز و سرشکم ستاره‌ریز|این آب و آتشی‌ست که توأم شد آشکار }}
 
{{ب| نظم ستارگان مگر از یکدگر گسیخت‌|یا اشک این عزاست که گردون ز دیده ریخت  }}
{{پایان شعر}}
 
 
{{شعر}}
{{ب| بست آسمان کمر چو به آزار اهل بیت‌|بگشود در زمین بلا بار اهل بیت }}
 
{{ب| بر یثرب و حرم دو جهان سوخت تا فتاد|با کربلا و کوفه سر و کار اهل بیت }}
 
{{ب| روز لوای آل علی شد نگون که زد|خرگه به صحن ماریه سردار اهل بیت }}
 
{{ب| دشمن ندانم آتش کین در خیام زد|یا در گرفت ز آه شرربار اهل بیت }}
 
{{ب| گردون چرا نگون نشد آن دم که از حرم‌|شد بر سپهر ناله‌ی زنهار اهل بیت }}
 
{{ب| زان کاروان جز آتش حسرت به جا نماند|چون بار بست قافله سالار اهل بیت }}
 
{{ب| تشویش و خوف و واهمه، غمخوار بی‌کسان‌|اندوه و رنج و حسرت و غم، یار اهل بیت }}
 
{{ب| خاشاک دشت مرهم اعضای کشتگان‌|خوناب چشم شربت بیمار اهل بیت }}
 
{{ب| خفتی به خاک و خون تو و در ماتمت ندید|جز خوابِ مرگ، دیده‌ی بیدار اهل بیت }}
 
{{ب| نگذاشت خصم سفله حجابی به هیچ‌وجه‌|جز گَردِ ماتم تو به رخسار اهل بیت  }}
{{پایان شعر}}
 
 
{{شعر}}
{{ب| تنها نه خاکیان به تو جیحون گریستند|در ماتم تو جن و ملک خون گریستند }}
 
{{ب| خاکم به سر، برآر سر از خاک و درنگر|تا بر تو آسمان و زمین چون گریستند }}
 
{{ب| تا برسنان، سرت سوی گردون بلند شد|بر فرشیان ملایک گردون گریستند }}
 
{{ب| بر کشتگان کشته‌ی کوی تو، کاینات‌|از زخم کشتگان تو افزون گریستند }}
 
{{ب| شد این عزای خاص چنان عام تا به هم‌|هشیار و مست و عاقل و مجنون گریستند }}
 
{{ب| آن روز، خون خود به رکاب ارکست نریخت‌|در ماتم و عالمی اکنون گریستند  }}
{{پایان شعر}}
 
 
{{شعر}}
{{ب| تا کربلا ز کوفه، به خونریز یک بدن‌|پر تا به پر پیاده و سر تا به سر سوار }}
 
{{ب| با دعوی خدای پرستی، خدای سوز|وز التزام ظلم به رحمت امیدوار }}
 
{{ب| ذکر رسول بر لب و بغض ولی به دل‌|در چشم‌ها کتاب عزیز، اهل بیت خوار }}
 
{{ب| تا راز رزم و رسم جدل در جهان که دید|آید برون برابر یک مرد صد هزار؟ }}
 
{{ب| از تاب تشنه کای او جاودان کم است‌|جو شد به جای آب، اگر خون ز چشمه‌سار }}
 
{{ب| زین غم مگر شکسته سراپای آب نهر؟|بس تن برهنه سرزد، بر سنگ آبشار }}
 
{{ب| او را به یاد وصل چو عشّاق، دل قوی‌|و آنان به تاب هجر چو معشوق، تن نزار }}
 
{{ب| اهل حرم چو جمع عزا سر به جیب غم‌|او در میان چو شمع، به رخساره اشکبار }}
 
{{ب| در دیده موج اشک و به دل کوههای درد|بر سینه خیل داغ و به لب ناله‌های زار  }}
{{پایان شعر}}
 
 
{{شعر}}
{{ب| آن نعش نازنین تو بی‌سر کجا رواست؟|وان سر جدا فتاده ز پیکر کجا رواست؟ }}
 
{{ب| یک قلب و تیغها همه تا قبضه، ای دریغ‌|یک جسم و تیرها همه تا پَر کجا رواست؟ }}
 
{{ب| سرگشته خواهران تو را خسته دل، فسوس‌|بستن به پیش چشم برادر، کجا رواست؟ }}
 
{{ب| فرزند اگر فرنگی و مادر اگر مجوس‌|قتل پسر، برابر مادر کجا رواست؟ }}
 
{{ب| زن‌های بی‌برادر و اطفال بی‌پدر|خشم آزمای خصم ستمگر کجا رواست؟ }}
 
{{ب| آن گونه تاب تشنگی، آن طرفه قحط آب‌|در حقّ خاندان پیمبر کجا رواست؟ }}
{{پایان شعر}}
 
 
{{شعر}}
{{ب| شطّ فرات از آتش حسرت کباب شد|وز تشنگیش از عرق خجلت آب شد }}
 
{{ب| در حقّ ساکنان بهشت، آب سلسبیل‌|بر یاد تشنه کامی او خون ناب شد }}
 
{{ب| جبریل دست بر سر و سر برد زیر بال‌|چون دست بر عنان زد و پا در رکاب شد }}
 
{{ب| امر شکیب کرد حرم را و خویشتن‌|بر ناشکیبی همه، بی‌صبر و تاب شد }}
 
{{ب| عمر از فراز روی و اجل از قفای او|این بی‌درنگ آمد و آن با شتاب شد  }}
{{پایان شعر}}
 
 
{{شعر}}
{{ب| این غم کجا برم که غمت را کسی نخورد|جز خواهران بی‌کس و اطفال ناامید }}
 
{{ب| دهر ازا زال گرفته عزایت که روز و شب‌|گیسو برید شام و سحر پیرهن درید }}
 
{{ب| اکرام بین که بعد شهادت چه کرد خصم‌|از نی جنازه بستش و از خون کفن برید }}
 
{{ب| قاتل برین قتیل نه تنها گریست زار|تیغی که سر بریدش از آن نیز خون چکید }}
 
{{ب| در بطن مادران همه طفلان خورند خون‌|ز آبی که طفلش از دم پیکان کین مکید }}
{{پایان شعر}}
 
 
{{شعر}}
{{ب| بر حالت غریبی او آسمان گریست‌|تنها نه آسمان، همه کون و مکان گریست }}
 
{{ب| هم بر رجال کشته‌ی بی‌کفن و دفن سوخت‌|هم بر نساء زنده‌ی بی‌خانمان گریست }}
 
{{ب| بر سینه و لبش، همه صحرا و باغ سوخت‌|بر دیده و دلش، همه دریا و کان گریست }}
 
{{ب| گلها به خاک ریخت چو گلشن به باد رفت‌|بلبل به حسرت آمد و بر باغبان گریست }}
 
{{ب| تا پیکر امام زمان بر زمین فتاد|روح الامین به حال زمین و زمان گریست }}
 
{{ب| جسم جهان فتاد تهی زان جهان جان‌|جان جهانیان به عزای جهان گریست }}
 
{{ب| بر این غریب دشت بلا، نفس و عقل سوخت‌|بر این قتیل تیغ جفا، جسم و جان گریست  }}
{{پایان شعر}}
 
 
{{شعر}}
{{ب| امروز روز قتل شهیدان کربلاست‌|صحرای حشر، عرصه‌ی میدان نینواست }}
 
{{ب| پشت حسینیان حجاز، از ملال خم‌|صوت مخالفان عراق، از نشاط راست }}
 
{{ب| از طرف خیمه‌گه همه فریاد الامان‌|وز سمت حربگه همه آواز مرحباست }}
 
{{ب| از دختران بی‌پدر افغان «وا حسین»|وز خواهران خون‌جگر، آشوب «وا اخاست» }}
 
{{ب| عزمش پی شهادت و حزمش بر اهل بیت‌|آسوده‌ی اسیری و آماده‌ی فداست }}
 
{{ب| یک سو نوای ناله و یک سو نفیر نای‌|گوشی فرا به معرکه، گوشی به خیمه‌هاست }}
 
{{ب| بر جان فشانی خود و تشویش اهل بیت‌|یک چشم رو به مقتل و یک چشم بر قفاست }}
{{پایان شعر}}
 
 
{{شعر}}
{{ب| اندیشه ناکم از غم بی‌یاری شما|در ماتم از خیال گرفتاری شما }}
 
{{ب| ناچار خاطر همه آزردم ار نه من‌|هرگز رضا نی‌ام به دل آزاری شما }}
 
{{ب| قطع نظر کنید ز من هم که بعد ازین‌|با نیزه است نوبت سرداری شما }}
 
{{ب| کمتر کنید سینه و کمتر به سر زنید|کاین لحظه نیست وقت عزاداری شما }}
 
{{ب| آبی بر آتشم نتوانید زد ز اشک‌|افزود تابش دلم از زاری شما }}
 
{{ب| کم نیست گر به ذّل اسیری کنید صبر|از عزّت شهادت ما، خواری شما }}
 
{{ب| در کارها خواست وکیل و کفیل من‌|کافی‌ست حفظ او به نگهداری شما }}
 
{{ب| هم خشم او کند طلب خون ما ز خصم‌|هم نصر او رسد به مددکاری شما }}
{{پایان شعر}}
 
 
{{شعر}}
{{ب| در داد تن به مرگ چو کارش ز جان گذشت‌|بگذاشت پای بر سر جان و ز جهان گذشت }}
 
{{ب| چندان به کشتگان خود از چشم دل گریست‌|کآب از رکاب بر شد و خون از عنان گذشت }}
 
{{ب| پیر فلک خمید چو آن پیر خسته‌جان‌|بر نعش چاک‌چاک جوانی چنان گذشت }}
 
{{ب| رخ بر رخش نهاد و به حسرت سرشک ریخت‌|این داند آن که از پسری نوجوان گذشت }}
 
{{ب| برق ستیزه، خشک و ترش، برگ و بار سوخت‌|بر یک بهار گلشن او صد خزان گذشت }}
 
{{ب| مردان به خاک و خون همه خفتند تشنه‌کام‌|با آن که موج اشک زنان از میان گذشت  }}
{{پایان شعر}}
 
 
{{شعر}}
{{ب| چون نوبت قتال ز یاران به شه فتاد|پاسی پس از مقاتله در قتلگه فتاد }}
 
{{ب| چون زخم‌های خویش به گرداب خون بشست‌|چون مرغ پر به خون زده در خاک رَه فتاد }}
 
{{ب| یا از عناد اهل حسد یوسفی عزیز|با پاره‌پاره پیکر عریان به چَه فتاد }}
 
{{ب| در داغ مرگ او دل اسلام و کفر سوخت‌|و آتش به جان بتکده و خانقه فتاد }}
 
{{ب| پس فوجی از سپاه چو سیلاب فتنه‌خیز|از حربگاه آمد و در خیمه‌گه فتاد }}
 
{{ب| بر روی بانوان حرم برقعی نماند|از فرق آفتاب سزد گر کله فتاد }}
{{پایان شعر}}
 
 
{{شعر}}
{{ب| تن‌های یاوران همه در خاک و خون تپان‌|سرهای همرهان همه بر نیزه خون‌چکان }}
 
{{ب| خونابه‌ی گلوی وی از چوب می‌چکید|یا خون گریست با همه آهن‌دلی سنان؟ }}
 
{{ب| تن‌ها قتیل تیغ‌گذاران لشکری‌|سرها دلیل ناقه‌سواران کاروان }}
 
{{ب| تن‌ها به پاس شه همه بر آستان مقیم‌|سرها به سرپرستی اهل حرم روان }}
 
{{ب| تن‌ها گواه حسرت سرهای تشنه‌لب‌|سرها نشان پیکر مجروح کشتگان }}
 
{{ب| تن‌ها کنایتی ز معادات دهر دون‌|سرها علامتی ز ستم‌های آسمان }}
 
{{ب| زین ماجرا عجب نه اگر خون به جای اشک‌|جاری بود ز دیده‌ی جبریل جاودان }}
{{پایان شعر}}
 
 
{{شعر}}
{{ب| تا طیلسان ز تارک آن تا جور فتاد|از فرق شهسوار فلک، تاج زر فتاد }}
 
{{ب| در ماتم تو دیر و حرم، پیر و دیر سوخت‌|این خود چه دوزخی‌ست که در خیر و شر فتاد }}
 
{{ب| این تابشی‌ست تیره که در کفر و دین فروخت‌|وین آتشی‌ست خیره که در خشک و تر فتاد }}
 
{{ب| با سخت جانی دل پولاد خای خصم‌|چون شد که ننگ سخت‌دلی بر حجر فتاد }}
 
{{ب| این خاکدان تیره مرمّت‌پذیر نیست‌|زین سیل خانه‌کن که به هر کوی و در فتاد }}
 
{{ب| ای نخل نینوا چه نهالی تو کز نخست‌|جان بود و سر، به پای تو هر برگ و برفتاد }}
 
{{ب| در باغ دین ز تیشه‌ی بیداد دم به دم‌|نخلی ز پا در آمد و سروی به سر فتاد }}
 
{{ب| تا پایمال پهنه شد آن چهر خاک سود|در بحر خون ز بام فلک طشت زر فتاد }}
 
{{ب| هر داغدیده، دیده‌ی او هر چه کار کرد|بر کشته‌های پاره‌ی بی‌سر نظر فتاد }}
 
{{ب| خواهر ز یک طرف به برادر نگاه دوخت‌|مادر ز یک جهت نظرش بر پسر فتاد }}
{{پایان شعر}}
 
 
{{شعر}}
{{ب| بگشای چشم و قافله را در گذار بین‌|ما را چو عمر از درِ خود رهسپار بین }}
 
{{ب| از سینه‌ها خروش به جای جرس شنو|از دیده‌ها سرشک به جای قطار بین }}
 
{{ب| در دیده‌ها بنات نبی را میان خلق‌|جای نقاب، گرد عزا بر عِذار بین }}
 
{{ب| برخی به خواهران تبه خانمان نگر|لختی به دختران سیه روزگار بین }}
{{پایان شعر}}
 
 
{{شعر}}
{{ب| از کربلا به دیده‌ی خونبار می‌رویم‌|وارسته آمدیم و گرفتار می‌رویم }}
 
{{ب| جان در بهای آب روان نافروش ماند|زین جا به جستجوی خریدار می‌رویم }}
{{پایان شعر}}
 
 
{{شعر}}
{{ب| با وصف تشنه کامیت اندر کنار شط|جاری به دجله خون دل از چشمه‌سار باد }}
 
{{ب| رفع عطش چو از تو نشد جاودان چه سود|کز مشک دیده دامن ما جویبار باد }}
 
{{ب| آن کز قبول داغ تو پهلو تهی کند|جاوید با شکنجه‌ی کیهان دچار باد }}
 
{{ب| ز اندیشه‌ی حدیث تو هر دل که وارهید|محصور حکم حادثه‌ی روزگار باد }}
{{پایان شعر}}
 
 
{{شعر}}
{{ب| جز داغ و درد و تاب تن از خوان کربلا|قوتی نبود قسمت مهمان کربلا }}
 
{{ب| از شرم تشنگان عجب آرم که چون نسوخت‌|دامان دشت و کوه و بیابان کربلا }}
 
{{ب| بر داغ زخم‌های تو گلگون کفن دمند|هم رنگ لاله، سنبل و ریحان کربلا }}
 
{{ب| ز اهریمنان دولتِ باطل، به باد رفت‌|تاج و نگین و تخت سلیمان کربلا  }}
{{پایان شعر}}
 
 
{{شعر}}
{{ب| گفتی که خود نکرد کس آن کشته را کفن‌|با آنکه بود پیکر او را دو پیرهن }}
 
{{ب| بادش ز خاک بادیه پرداخت خلعتی‌|زان پس که گشت کسوت خونش طراز تن  }}
 
{{ب| آن کودکان نورس ناکام خردسال‌|بر جای زنده مانده ز دوران پر فِتَن }}
 
{{ب| آن رنجه جان به جامعه، چو شمس در کسوف‌|و آنان به تاب نایبه <ref>نایبه: مصیبت، حادثه‌ی ناگوار.</ref> چون موی در شکن }}
 
{{ب| سرگشتگان چو صید حوادث به صد هراس‌|پر بستگان چو عقد جواهر به یک رسن  }}
{{پایان شعر}}
 
 
{{شعر}}
{{ب| دردا که بعد واقعه‌ی کربلا هنوز|از کین پراست سینه‌ی اهل جفا هنوز }}
 
{{ب| خون دو عالم از همه ریزند در قصاص‌|این قتل را وفا نکند خون‌بها هنوز }}
 
{{ب| خود گر نبود جان جهان آن جهان جان‌|بهر چه از میان نرود این عزا هنوز }}
 
{{ب| بر قصه‌های کهنه و نو قرنها گذشت‌|هر روز تازه‌تر بود این ماجرا هنوز }}
 
{{ب| گرم اسیری حرمش خصم و او زدی‌|چون مرغ سربریده به خون دست و پا هنوز }}
{{پایان شعر}}
 
 
{{شعر}}
{{ب| در شرح این ستم که نگفتم یک از هزار|چون نامه روسیاهم و چون خامه اشکبار }}
 
{{ب| در سوگ این ستم زده فرزند، مام دهر|هرشام گیسوان کند از مویه تارتار }}
 
{{ب| یک نم به چشم دجله و شط آب شرم نیست‌|خشکیدی ار نه ز آتش خجلت سراب‌وار }}
 
{{ب| آمد خزان بهار جوانان هاشمی‌|یا رب دگر مباد خزان را ز پی بهار <ref>برگرفته از مجموعه مراثی صفایی جندقی.</ref> }}
{{پایان شعر}}
 
 
 
 
==منابع==
 
دانشنامه‌ی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج‌ 2، ص: 973-979.
 
==پی نوشت==
[[رده:ادبیات]]
[[رده:شاعران]]
[[رده:شاعران فارسی زبان]]
[[رده:شاعران متأخر]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۸ سپتامبر ۲۰۱۹، ساعت ۱۲:۴۱

تغییرمسیر به: