جیحون یزدی‌: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی حسین
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(صفحه‌ای تازه حاوی «محمّد میرزا یزدی ملقب به نواب، مشهور به تاج الشعرا و متخلّص به «جیحون» از شاع...» ایجاد کرد)
 
جز (تغییرمسیر به جیحون یزدى)
 
(یک نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
محمّد میرزا یزدی ملقب به نواب، مشهور به تاج الشعرا و متخلّص به «جیحون» از شاعران قرن دوازدهم و اوایل قرن سیزدهم هجری است. سلسله‌ی نسبش از طرف پدر به سلاطین مظفری می‌رسد و از احفاد شاه شجاع است و از طرف مادر به مرحوم شاهزاده محمد ولی میرزا. وی در شهر یزد به دنیا آمد و بخشی از دوران حیات خویش را در آن شهر به سر برد.
#تغییر_مسیر [[جیحون یزدى]]
 
کتاب و کتابت را همانجا آموخت، اما به علت ناخشنودی ترک یار و دیار گفت و در اغلب بلاد ایران، هندوستان، اسلامبول به سیاحت پرداخت و سالهای آخر عمر خود را در کرمان گذراند و سرانجام به سال 1301 ه ق. در همان جا زندگانی را وداع گفت.
وی در روزگار حکومت ناصر الدین شاه می‌زیست.
 
جیحون شاعر مدیحه سراست و قصیده را نیکو می‌سرود و به قصیده گویی معروف است. دارای دیوان شعری است که به سال 1316 ه ق. در بمبئی به چاپ رسیده است. این دیوان دوبار نیز در سالهای 1336 و 1363 ه ش. در تهران به چاپ رسیده است. که قسمت اعظم دیوان او را قصایدش پر کرده است. قصاید وی در سبک عراقی است و بسیاری از این قصاید به مدح حکمرانان اختصاص دارد. بسیاری دیگر از قصاید و اشعارش در مدح ائمه‌ی اطهای (ع) است. مدایحی که در حق اهل بیت (ع) پرداخته است، شیوا و روان ولی تکلف است. بعد از قصیده به مسمط سرایی میلِ مفرط داشت و مسمطهای زیبایی در توصیف طبیعت و مناقب ائمه‌ی اطهار سروده است. جیحون علاوه و شعر در نثر نیز تواناست، وی مجموعه‌ای به «نام نمکدان» دارد که به سبک گلستان سعدی نگاشته شده است. <ref> سخنوران نامی معاصر ایران؛ ج 2، ص 1029.</ref>
 
 
'''خطاب به هلال محرّم'''
{{شعر}}
 
{{ب| باز ای مه محرّم پر شور سر زدی‌|و اندر دلم شراره ز عاشور بر زدی  }}
 
{{ب| سختا که روی تو مگر از سنگ کرده‌اند|کاینک دوباره حلقه‌ی ماتم به در زدی }}
 
{{ب| باز آمدی و بر دل مجروح من چو پار|از غصّه نیشتر زدی و بیشتر زدی }}
 
{{ب| تو آن نه‌ای مگر که به سر تاختی ز خیر|و آنگاه ره به زاده‌ی خیر البشر زدی }}
 
{{ب| تو آن نه‌ای مگر که به جای کفی ز آب‌|پیکان به حلق اصغر خونین جگر زدی }}
 
{{ب| آن سر که چرخْ روی به پایش همی نهاد|بر نوک نی نموده به هر رهگذر زدی }}
 
{{ب| دستی که آستین ورا بوسه داد چرخ‌|در قطع آن تو دامن کین بر کمر زدی }}
 
{{ب| با «مُرّة بن منقذ» <ref> مرّة بن منقذ العبدی قاتل حضرت علی اکبر (ع) است.</ref> شدی یار پس ز مکر|نزد پدر عمود به فرق پسر زدی }}
 
{{ب| تو خود همان مهی که به پیشانی حسین‌|با سنگ جور نقشه‌ی شق القمر زدی }}
 
{{ب| تو خود همان مهی که به میل تنی شریر|در خیمه‌گاه آل پیمبر شرر زدی }}
 
{{ب| بر پیکر امام امم با زبان تیغ‌|زخمی دهان نبسته که زخمی دگر زدی  }}
 
{{ب| شاهی که خاک مقدم او روح کیمیاست‌|بر نیزه‌ی سنان، سرش از بهر زر زدی }}
 
{{ب| از کام خشک و چشم تر عترت رسول‌|تا حشر شعله در دل هر خشک و تر زدی }}
 
{{ب| از روبهان چند بر انگیختی سپه‌|وانگه به حیله پنجه با شیر نر زدی }}
 
{{ب| از دادگر نگشته به شرم و سکینه را|سیلی به رخ ز مردم بیدادگر زدی }}
 
{{ب| زینب که در سِیَر ز علی بود یادگار|او را به تازیانه‌ی هر بد سِیَر زدی  }}
{{پایان شعر}}
 
 
{{شعر}}
{{ب| ای فلک تو با نیکان دایم از چه‌ای بدخواه‌|عترت نبی و آنگه مجلس عبید اللّه؟ }}
 
{{ب| مجلسی که اطرافش بسته ره ز نامحرم‌|اهل بیت پیغمبر چون در او گشاید راه؟ }}
 
{{ب| کودکان بی‌یاور، مادران بی‌فرزند|بسته کس به غل ای داد، خسته کس به نی ای آه }}
 
{{ب| زخم قوم پر نیرنگ، بر لب حسین از سنگ‌|غرق خون شوی ای مهر، سرنگون شوی ای ماه }}
 
{{ب| از تو حضرت سجّاد آن قدر به رنج افتاد|کز نشست او می‌داشت زاده‌ی زیاد اکراه }}
 
{{ب| بلکه چون سخن فرمود، لب به کشتنش بگشود|وز زنان بی‌کس خاست الحذار و واغوثاه }}
 
{{ب| زینبی که در یک روز داغ شش برادر دید|می‌بری اسیرش باز نزد دشمنی جانکاه؟ }}
 
{{ب| از اسیری‌اش بگذر، بر غریبی‌اش منگر|حکم قتلش از وی چیست؟ لا اله الا اللّه! }}
{{پایان شعر}}
 
 
{{شعر}}
{{ب| شاه لاهوت گذر خسرو ناسوت گذار|گشت چون بی‌کس و شد بر زبر اسب سوار }}
 
{{ب| دخت و اخت و زن و فرزند و کنیزان نزار|از حرم زد به دوچارش صف هشتاد و چهار }}
 
{{ب| همه بر دوره‌ی او اشک فشان جمع شدند|بال و پر ریخته پروانه‌ی آن شمع شدند  }}
{{پایان شعر}}
 
 
{{شعر}}
{{ب| در یمینش به گلو بوسه‌زنان خواهر او|در یسارش به سمّ اسب رخ دختر او }}
 
{{ب| در جنوبش به فغان عصمت جان‌پرور او|در شمالش به جزع عترت بی‌یاور او }}
 
{{ب| آن یکی گفت: مرا بر که سپاری آخر|و آن دگر گفت که: خود رای چه داری آخر  }}
{{پایان شعر}}
 
 
{{شعر}}
{{ب| شه به صد جهد برون زد علم از عالم جسم‌|لیکن افتاد دل عالم روحش به طلسم }}
 
{{ب| دید ز ارواح رُسُل تا به ملائک همه قسم‌|هر دمش از پی نصرت همی خوانند به اسم }}
 
{{ب| گفت: «لا حول و لا قوّة الّا باللّه»|که چو از جسم جَهَم روح مرا بندد راه  }}
{{پایان شعر}}
 
 
{{شعر}}
{{ب| شد به میدان و محاسن به کف دست نهاد|گفت ای قوم اگرم باز ندانید نژاد }}
 
{{ب| منم آن کس که نبی بوسه به لبهایم داد|این سخن را همه بشنیده و دارید به یاد }}
 
{{ب| هست آیا ز شما کس که کند یاری من‌|یا نخواهد ز پس عزّت من خواری من  }}
{{پایان شعر}}
 
 
{{شعر}}
{{ب| عوض یاری او سنگ زدندش به جبین‌|خون پیشانی او رفت به گردون ز زمین }}
 
{{ب| هر کماندار زدش تیر به پیکر ز کمین‌|هر ستمکار زدش نیزه به پهلو از کین }}
 
{{ب| ناگهان خصم زدش تیغ بدان سان بر فرق‌|که شد از ضربه‌ی وی برنس <ref>برنس: کلاه، کلاه دراز.</ref> او در خون غرق }}
{{پایان شعر}}
 
 
{{شعر}}
{{ب| آمد از زخم فزون از زبر اسب به زیر|جسمش از نیزه چو در بیشه نهان گردد شیر }}
 
{{ب| بیمناکان پی خون ریختنش گشته دلیر|برق شمشیر همی تافت به برق شمشیر }}
 
{{ب| سرش از تن ببریدند و بلرزید فلک‌|جان «جیحون» ز غمش عیش ربا شد ز مَلَک }}
{{پایان شعر}}
 
==منابع==
 
دانشنامه‌ی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج‌ 2، ص: 934-936.
 
==پی نوشت==
[[رده:ادبیات]]
[[رده:شاعران]]
[[رده:شاعران فارسی زبان]]
[[رده:شاعران متقدم]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۹ سپتامبر ۲۰۱۹، ساعت ۱۵:۴۶

تغییرمسیر به: