عبدالله بن عفیف ازدی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲۴: | خط ۲۴: | ||
}}'''عبدالله بن عفیف ازدی غامدی والبی،''' از یاران امام علی و [[امام حسین(ع)]] که در جنگهای جمل و صفین چشمانش را از دست داد و پس از واقعه عاشورا، به سخنان ابن زیاد در نکوهش اهل بیت در مسجد کوفه اعتراض کرد و در نتیجه به دستور ابن زیاد سر از تنش جدا نمودند. او نخستین شیعهای بود که پس از نبرد کربلا به [[شهادت]] رسید. | }}'''عبدالله بن عفیف ازدی غامدی والبی،''' از یاران امام علی و [[امام حسین(ع)]] که در جنگهای جمل و صفین چشمانش را از دست داد و پس از واقعه عاشورا، به سخنان ابن زیاد در نکوهش اهل بیت در مسجد کوفه اعتراض کرد و در نتیجه به دستور ابن زیاد سر از تنش جدا نمودند. او نخستین شیعهای بود که پس از نبرد کربلا به [[شهادت]] رسید. | ||
== زندگینامه == | ==زندگینامه== | ||
عبدالله از اهالی [[کوفه]] و از شیعیان امام علی (ع) بود. او قاری و مفسر قرآن بود. در زمان حکومت امام علی (ع) در کنار او در جنگها شرکت میکرد. چشم چپ خود را در جنگ جمل و چشم راست خود را در جنگ صفین در یاری امام علی (ع) از دست داد. او همواره از صبح تا شام در مسجد اعظم کوفه بود و نماز میگزارد و آخر شب از مسجد میرفت. | عبدالله از اهالی [[کوفه]] و از شیعیان امام علی (ع) بود. او قاری و مفسر قرآن بود. در زمان حکومت امام علی (ع) در کنار او در جنگها شرکت میکرد. چشم چپ خود را در جنگ جمل و چشم راست خود را در جنگ صفین در یاری امام علی (ع) از دست داد. او همواره از صبح تا شام در مسجد اعظم کوفه بود و نماز میگزارد و آخر شب از مسجد میرفت. | ||
خط ۳۲: | خط ۳۲: | ||
از میان جمعیت عبدالله بن عفیف ازدی برخاست و بر ابن زیاد بانگ زد و اهل کوفه را علیه او برانگیخت و گفت: «ای پسر مرجانه! دروغگوی پسر دروغگو تو و پدرت هستید و آنکس که تو را امیر کرده است و پدرش. ای پسر مرجانه! پسران پیامبر (ص) را میکشید و سخنی همچون سخن صدیقان میگویید؟»<ref>- اللهوف فی قتلی الطفوف (مقتل الحسین)، ابن طاووس، علی بن موسی بن محمد، نجف: مکتبه الحیدریه، ۱۳۸۵ ﻫ ق. ، ص۱۹۶.</ref> | از میان جمعیت عبدالله بن عفیف ازدی برخاست و بر ابن زیاد بانگ زد و اهل کوفه را علیه او برانگیخت و گفت: «ای پسر مرجانه! دروغگوی پسر دروغگو تو و پدرت هستید و آنکس که تو را امیر کرده است و پدرش. ای پسر مرجانه! پسران پیامبر (ص) را میکشید و سخنی همچون سخن صدیقان میگویید؟»<ref>- اللهوف فی قتلی الطفوف (مقتل الحسین)، ابن طاووس، علی بن موسی بن محمد، نجف: مکتبه الحیدریه، ۱۳۸۵ ﻫ ق. ، ص۱۹۶.</ref> | ||
ابن زیاد که سخت سراسیمه شده بود، از ترس شورش مردم فریاد زد او را بگیرید! او را گرفتند. عبدالله بن عفیف شعار قبیله "اَزد“ را که | ابن زیاد که سخت سراسیمه شده بود، از ترس شورش مردم فریاد زد او را بگیرید! او را گرفتند. عبدالله بن عفیف شعار قبیله "اَزد“ را که ”[[یا مبرور]]“ بود، سر داد. گروهی از جوانان ازد برجستند و او را از دست نگهبانان بیرون کشیدند و به خانهاش بردند. در مسجد بین یمنیها و ازدیها برخورد شدیدی اتفاق افتاد. سرانجام یمنیها غلبه کردند و در این میان عبدالله بن حوزه والبی و محمد بن حبیب کبیری کشته شدند. پس از آن یمنیها شبانه با عدهای از مأموران ابن زیاد به فرماندهی محمد بن اشعث به خانه عبدالله یورش بردند. او جنگید. دخترش او را در جنگ راهنمایی و یاری میکرد. پس از جنگی سخت او را دستگیر کردند و به نزد ابن زیاد به دارالاماره بردند. عبیدالله بن زیاد قصد داشت او را مهدورالدم معرفی کند به همین علت از وی در مورد عثمان سؤال کرد و او گفت: «ای پسر مرجانه تو را با عثمان چهکار؟ اگر خوب و روا عمل کرد یا بد و ناروا، اگر صلاح و آباد کرد و اگر تباه و فساد، خداوند بر خلق خویش چیره و آگاه است و میان آنان و عثمان به عدالت و حق داوری خواهد کرد.» | ||
ابن زیاد گفت: «طعم تلخ مرگ را به تو خواهم چشاند.» | ابن زیاد گفت: «طعم تلخ مرگ را به تو خواهم چشاند.» | ||
خط ۴۱: | خط ۴۱: | ||
==منبع== | ==منبع== | ||
* [http://opac.nlai.ir/opac-prod/search/briefListSearch.do?command=FULL_VIEW&id=2588126&pageStatus=1&sortKeyValue1=sortkey_title&sortKeyValue2=sortkey_author مرضیه محمدزاده، شهیدان جاوید، نشر بصیرت، ص ۴۷۷-۴۷۸.] | *[http://opac.nlai.ir/opac-prod/search/briefListSearch.do?command=FULL_VIEW&id=2588126&pageStatus=1&sortKeyValue1=sortkey_title&sortKeyValue2=sortkey_author مرضیه محمدزاده، شهیدان جاوید، نشر بصیرت، ص ۴۷۷-۴۷۸.] | ||
==پی نوشت== | ==پی نوشت== |
نسخهٔ کنونی تا ۲۹ مارس ۲۰۲۱، ساعت ۱۷:۲۸
اطلاعات اصحاب امام حسین (ع) | |
---|---|
نام کامل | عبدالله بن عفیف ازدی غامدی والبی |
محل زندگی | کوفه |
نقش های برجسته | اعتراض به عبیدالله بن زیاد در مسجد کوفه پس از شهادت امام حسین (ع) |
عبدالله بن عفیف ازدی غامدی والبی، از یاران امام علی و امام حسین(ع) که در جنگهای جمل و صفین چشمانش را از دست داد و پس از واقعه عاشورا، به سخنان ابن زیاد در نکوهش اهل بیت در مسجد کوفه اعتراض کرد و در نتیجه به دستور ابن زیاد سر از تنش جدا نمودند. او نخستین شیعهای بود که پس از نبرد کربلا به شهادت رسید.
زندگینامه[ویرایش | ویرایش مبدأ]
عبدالله از اهالی کوفه و از شیعیان امام علی (ع) بود. او قاری و مفسر قرآن بود. در زمان حکومت امام علی (ع) در کنار او در جنگها شرکت میکرد. چشم چپ خود را در جنگ جمل و چشم راست خود را در جنگ صفین در یاری امام علی (ع) از دست داد. او همواره از صبح تا شام در مسجد اعظم کوفه بود و نماز میگزارد و آخر شب از مسجد میرفت.
نقش پس از نبرد کربلا[ویرایش | ویرایش مبدأ]
هنگامی که اسیران خاندان رسالت را به کوفه وارد نمودند و پس از شکستی که عبیدالله بن زیاد در دارالاماره بر اثر سخنان حضرت زینب (س) متقبل شد، ابن زیاد ندای نماز جماعت داد، مردم در مسجد جمع شدند. ابن زیاد بر منبر رفت و گفت: «سپاس خدای را که حق و اهل حق را پیروزی داد و امیرالمؤمنین یزید بن معاویه و گروه او را نصرت بخشید و دروغگوی پسر دروغگو حسین بن علی و شیعیانش را هلاک کرد.»[۱]
از میان جمعیت عبدالله بن عفیف ازدی برخاست و بر ابن زیاد بانگ زد و اهل کوفه را علیه او برانگیخت و گفت: «ای پسر مرجانه! دروغگوی پسر دروغگو تو و پدرت هستید و آنکس که تو را امیر کرده است و پدرش. ای پسر مرجانه! پسران پیامبر (ص) را میکشید و سخنی همچون سخن صدیقان میگویید؟»[۲]
ابن زیاد که سخت سراسیمه شده بود، از ترس شورش مردم فریاد زد او را بگیرید! او را گرفتند. عبدالله بن عفیف شعار قبیله "اَزد“ را که ”یا مبرور“ بود، سر داد. گروهی از جوانان ازد برجستند و او را از دست نگهبانان بیرون کشیدند و به خانهاش بردند. در مسجد بین یمنیها و ازدیها برخورد شدیدی اتفاق افتاد. سرانجام یمنیها غلبه کردند و در این میان عبدالله بن حوزه والبی و محمد بن حبیب کبیری کشته شدند. پس از آن یمنیها شبانه با عدهای از مأموران ابن زیاد به فرماندهی محمد بن اشعث به خانه عبدالله یورش بردند. او جنگید. دخترش او را در جنگ راهنمایی و یاری میکرد. پس از جنگی سخت او را دستگیر کردند و به نزد ابن زیاد به دارالاماره بردند. عبیدالله بن زیاد قصد داشت او را مهدورالدم معرفی کند به همین علت از وی در مورد عثمان سؤال کرد و او گفت: «ای پسر مرجانه تو را با عثمان چهکار؟ اگر خوب و روا عمل کرد یا بد و ناروا، اگر صلاح و آباد کرد و اگر تباه و فساد، خداوند بر خلق خویش چیره و آگاه است و میان آنان و عثمان به عدالت و حق داوری خواهد کرد.»
ابن زیاد گفت: «طعم تلخ مرگ را به تو خواهم چشاند.»
عبدالله در پاسخ به او گفت: «الحمدالله! و سپاس و ستایش او راست. ای عبیدالله پیش از تولد تو آرزوی شهادت داشتم و پس از نابینا شدن از شهادت مایوس شدم. اینک خداوند را سپاسگزارم که دعایم را مستجاب کرد و به آرزویم رساند و اکنون به دست ملعونترین و مغضوبترین افراد به شهادت میرسم.»
شهادت[ویرایش | ویرایش مبدأ]
عبیدالله دستور داد تا سر او را از بدن جدا کنند. مأموران گردن او را زدند و بدنش را در سبخه[۳] کوفه به دار آویختند.[۴] او در هنگام شهادت ۵۲ سال سن داشت.[۵]
منبع[ویرایش | ویرایش مبدأ]
پی نوشت[ویرایش | ویرایش مبدأ]
- ↑ - تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمد بن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ ﻫ ق / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ م.، ج۵، ص۴۵۹؛ اللهوف فی قتلی الطفوف (مقتل الحسین)، ابن طاووس، علی بن موسی بن محمد، نجف: مکتبه الحیدریه، ۱۳۸۵ ﻫ ق. ، ص۱۹۵؛ ارشاد القلوب، دیلمی، ابوم محمد حسن بن ابی الحسن، تهران: مرکز نشر کتاب، ۱۳۷۵ ﻫ ق.، ج۲، ص۴۷۴؛نهایه الارب فی معرفه انساب العرب، قلقشندی، احمدبن علی، بیروت: ۱۴۰۵ ﻫ ق / ۱۹۸۴ م. ، ج۷، ص۲۰۱.
- ↑ - اللهوف فی قتلی الطفوف (مقتل الحسین)، ابن طاووس، علی بن موسی بن محمد، نجف: مکتبه الحیدریه، ۱۳۸۵ ﻫ ق. ، ص۱۹۶.
- ↑ - منطقه شورهزار را گویند و گویا موضعی در کوفه بوده است. ر.ک : مراصد الاطلاع، بغدادی، عبدالمؤمن، تحقیق علی محمد سجادی، قم: دار الکتب العربیه، ۱۳۷۲ ﻫ ق. ، ج۲، ص۶۸۸.
- ↑ - اللهوف فی قتلی الطفوف (مقتل الحسین)، ابن طاووس، علی بن موسی بن محمد، نجف: مکتبه الحیدریه، ۱۳۸۵ ﻫ ق. ، ص۱۹۶؛نهایه الارب فی معرفه انساب العرب، قلقشندی، احمدبن علی، بیروت: ۱۴۰۵ ﻫ ق / ۱۹۸۴ م. ، ج۷، ص۲۰۱.
- ↑ - ر.ک : انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، احمد بن محمد، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ م.، ج۳، ص۴۱۳-۴۱۴ ؛تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمد بن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ ﻫ ق / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ م.، ج۵، ص۴۵۸-۴۵۹؛ اللهوف فی قتلی الطفوف (مقتل الحسین)، ابن طاووس، علی بن موسی بن محمد، نجف: مکتبه الحیدریه، ۱۳۸۵ ﻫ ق. ، ص۱۹۵؛ ارشاد القلوب، دیلمی، ابوم محمد حسن بن ابی الحسن، تهران: مرکز نشر کتاب، ۱۳۷۵ ﻫ ق.، ج۲، ص۲۴۴.