در حال ویرایش
وفائى شوشترى
(بخش)
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
هشدار:
شما وارد نشدهاید. نشانی آیپی شما برای عموم قابل مشاهده خواهد بود اگر هر تغییری ایجاد کنید. اگر
وارد شوید
یا
یک حساب کاربری بسازید
، ویرایشهایتان به نام کاربریتان نسبت داده خواهد شد، همراه با مزایای دیگر.
بررسی ضدهرزنگاری. این قسمت را پر
نکنید
!
پیشرفته
نویسههای ویژه
راهنما
عنوان
سطح ۲
سطح ۳
سطح ۴
سطح ۵
قالب
افزودن
لاتین
لاتین گسترشیافته
آوانگاری بینالمللی
نمادها
یونانی
یونانی قدیمی
سیریلیک
عربی
عربی گسترشیافته
عبری
بنگالی
تامیلی
تالوگو
سینهالی
دیواناگرى
گجراتی
تایلندی
لائو
خمر
بومی کانادا
رونی
Á
á
À
à
Â
â
Ä
ä
Ã
ã
Ǎ
ǎ
Ā
ā
Ă
ă
Ą
ą
Å
å
Ć
ć
Ĉ
ĉ
Ç
ç
Č
č
Ċ
ċ
Đ
đ
Ď
ď
É
é
È
è
Ê
ê
Ë
ë
Ě
ě
Ē
ē
Ĕ
ĕ
Ė
ė
Ę
ę
Ĝ
ĝ
Ģ
ģ
Ğ
ğ
Ġ
ġ
Ĥ
ĥ
Ħ
ħ
Í
í
Ì
ì
Î
î
Ï
ï
Ĩ
ĩ
Ǐ
ǐ
Ī
ī
Ĭ
ĭ
İ
ı
Į
į
Ĵ
ĵ
Ķ
ķ
Ĺ
ĺ
Ļ
ļ
Ľ
ľ
Ł
ł
Ń
ń
Ñ
ñ
Ņ
ņ
Ň
ň
Ó
ó
Ò
ò
Ô
ô
Ö
ö
Õ
õ
Ǒ
ǒ
Ō
ō
Ŏ
ŏ
Ǫ
ǫ
Ő
ő
Ŕ
ŕ
Ŗ
ŗ
Ř
ř
Ś
ś
Ŝ
ŝ
Ş
ş
Š
š
Ș
ș
Ț
ț
Ť
ť
Ú
ú
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
Ũ
ũ
Ů
ů
Ǔ
ǔ
Ū
ū
ǖ
ǘ
ǚ
ǜ
Ŭ
ŭ
Ų
ų
Ű
ű
Ŵ
ŵ
Ý
ý
Ŷ
ŷ
Ÿ
ÿ
Ȳ
ȳ
Ź
ź
Ž
ž
Ż
ż
Æ
æ
Ǣ
ǣ
Ø
ø
Œ
œ
ß
Ð
ð
Þ
þ
Ə
ə
قالببندی
پیوندها
عنوانها
فهرستها
پروندهها
منابع
بحث
توضیح
آن چه مینویسید
آن چه به دست میآورید
مورب
''متن مورب''
متن مورب
پررنگ
'''متن پررنگ'''
متن پررنگ
پررنگ و مورب
'''''متن پررنگ و مورب'''''
متن پررنگ و مورب
===ترکیببند عاشورایى=== '''قسمت اول''' {{شعر}} {{ب| در کربلا چو محشر کبرى شد آشکار | گشتند دوزخى و بهشتى به هم دچار }} {{ب| بودند خیل دوزخى آن روز شادکام | اما بهشتیان، همه لبتشنه و فکار }} {{ب| اهل بهشت را جگر از قحط آب، آب | در کام اهل دوزخ و نار، آب خوشگوار }} {{ب| آن ساقیان کوثر و آن شافعان حشر | گشتند تشنه، طعمۀ شمشیر آبدار }} {{ب| آتش به خیمهگاه زدند، این روا نبود | کز دوزخى به کاخ بهشتى فتد شرار }} {{ب| زینب چو دید پیکر صد پارۀ حسین | غلتان به خاک ماریه با قلب داغدار }} {{ب| از سوز دل به آن تن بىسر خطاب کرد | نوعى، که زد به خرمن هفت آسمان شرار }} {{ب| گفتا: تویى برادر زینب، تویى حسین؟! | آیا تویى که از تو مرا بود اعتبار؟ }} {{ب| پس روى خویش سوى نجف کرد و، باز گفت | کاى باب تاجدار من! اى شیر کردگار! }} {{ب| آخر مگر نه ما همه، ذریۀ توایم | در چنگ خصم همچو اسیران زنگبار؟ }} {{ب| آخر مگر نه این تن بىسر حسین توست؟ | کافتاده پاره پاره درین دشت فتنهبار }} {{ب| یک دم بزن به قایمۀ ذو الفقار دست | برکش پى تلافى، ازین قوم دون دمار }} {{ب| در نظم و نثر مرثیهات گر مدد کنند | مزدت همین بس است «وفائى»! به روزگار <ref>این بند، فاقد بیت رابط است. ر ک: همان ، ص ۱۲۹ و ۱۳۰.</ref> }} {{پایان شعر}} '''قسمت دوم''' {{شعر}} {{ب| میزان حسن و عشق چو با هم قرین فتاد | سهم بلاى او به امام مبین فتاد }} {{ب| عشقش عنان کشید ز یثرب به کربلا | کوشید تا که کار به عین الیقین فتاد }} {{ب| در دشت عشق تاخت سمند آن قدر که کار | از عشق درگذشت و، به عشقآفرین فتاد }} {{ب| از تاب تشنهکامى اطفال شد چنان | کز تاب، پیچ و تاب به حبل المتین فتاد }} {{ب| او را چو سنگ کین ز جفا بر جبین زدند | از بهر سجده، شکر کنان بر زمین فتاد }} {{ب| ساکن شد آسمان و، زمین گشت بىسکون | از زین چو بر زمین شه دنیا و دین فتاد }} {{ب| از کینه گشت سر به سر نیزهاش بلند | عریان به خاک آن بدن نازنین فتاد }} {{ب| خاتم برفت از کفش آن سان که جبرییل | برزد فغان: ز دست سلیمان، نگین فتاد }} {{ب| یک سر، حریم او چو اسیران زنگبار | هریک چو آفتاب به جمّازهاى سوار <ref>همان، ص ۱۳۰.</ref> }} {{پایان شعر}} '''قسمت سوم''' {{شعر}} {{ب| بر زخمهاى پیکرت ار اشک مرهم است | پس گریه تا به حشر بر آن زخمها، کم است }} {{ب| ز آن ناوکى که بر دلت آمد ز شست کین | خون دل از دو دیده روانم دمادم است }} {{ب| ز آن تیغ کین به فرق تو، تا حشر خاک غم | بر فرق ما همین نه، که بر فرق عالم است }} {{ب| از پیچ و تاب تشنگىات بر لب فرات | چشم جهانیان همه چون دجله و یم است }} {{ب| تنها همین فرات نشد از خجالت، آب | از روى تو فرو به زمین رفته، زمزم است }} {{ب| اى تشنهاى که از اثر اشک ماتمت | تا روز حشر، گلشن دین سبز و خرم است }} {{ب| پیش مصیبت تو، مصیبات روزگار | بر ممکنات، جمله چو دریا و شبنم است }} {{ب| از بس مصیبت تو عظیم اوفتاده است | نام تو و شکسته دلى هردو با هم است }} {{ب| شادى به ما همین نه محرم حرام کرد | هر مه به یاد روى تو ما را محرم است }} {{ب| گویند: در بهشت برین، جاى گریه نیست | گر نیست گریه بر تو، مرا جاى ماتم است }} {{ب| هر جا که ماتمت بود، آنجا بهشت ماست | جایى که نیست ماتمت، آنجا جهنم است }} {{ب| عهدى که با تو بسته «وفایی» به عهد خویش | صد شکر کز وفاى تو آن عهد، محکم است }} {{ب| بر عهدۀ وفاى تو باشد امیدوار | کآیى ز لطف بر سر او، گاه احتضار }} {{پایان شعر}} '''قسمت چهارم''' {{شعر}} {{ب| چون شهسوار عشق به دشت بلا رسید | بر وى ز دوست تهنیت و مرحبا رسید }} {{ب| کرد از نشاط، هر وله با یک جهان صفا | از مروۀ وفا چو به کوى صفا رسید }} {{ب| تذکار عهد پیش و، بلاى الست شد | آمد بشارتش که: زمان وفا، رسید }} {{ب| چون در ازل به جان تو خریدار ما شدى | اکنون بیا که وقت اداى بها رسید }} {{ب| ما خود به عهد، ثابت و بر وعده، صادقیم | با جان شتاب کن که زمان لقا رسید }} {{ب| سبقت گرفت عشق تو چون بر «بدا»ى ما | جان ده به کام دل، که نخواهد «بدا» رسید }} {{ب| بشکفت غنچۀ دلش از شوق همچو گل | از گلشن وفا چو به وى این ندا رسید }} {{ب| خون از زمین به جوش و، به گردون شدى خروش | بر روى خاک تیره چو خون خدا رسید }} {{ب| دلهاى اهل بیت در آن سرزمین شکست | چون کشتى نجات به دریاى خون نشست <ref>همان، ص ۱۳۵و ۱۳۶.</ref> }} {{پایان شعر}} '''قسمت پنجم''' {{شعر}} {{ب| اى خاک کربلا! تو بهشت برین شدى | ز آن رو که جاى خسرو دنیا و دین شدى }} {{ب| نازى اگر به کعبه و، بالى اگر به عرش | زیبد، چو جاى آن بدن نازنین شدى }} {{ب| هستى زمین و، قدر تو از آسمان گذشت | یا حبّذا! زمین که به از هر زمین شدى }} {{ب| خوابیده بس که سبزخطان در تو گلعذار | یک باغ پر ز نسترن و یاسمین شدى }} {{ب| از نافههاى خون ز غزالان هاشمى | باللّه خطاست گویمت ار مشک چین شدى }} {{ب| جان جهان چو در تو نهان شد به روزگار | ز آن جان پاک، منظر جانآفرین شدى }} {{ب| بگزیده جاى در تو چو آن شاهباز عرش | تا روز حشر، مهبد روح الامین شدى }} {{ب| پنهان چو شد پناه خلایق به کوى تو | ز آن شد که کعبۀ دل اهل یقین شدى }} {{ب| خورشید اگر کند ز تو پیوسته کسب نور | ز آن رو بود که مطلع انوار دین شدى }} {{ب| بوى بهشت از تو رسد بر مشام جان | اى خاک تا به نکهت سیبش قرین شدى }} {{ب| از عرش چون فتاده به فرش تو گوشوار | زیبد اگر به چرخ زنى چتر افتخار <ref>همان، ص ۱۳۸.</ref> }} {{پایان شعر}} '''قسمت ششم''' {{شعر}} {{ب| آن کشتهاى که نیست جزایى براى او | غیر از خداى او که بود خونبهاى او؟ }} {{ب| آن کشتهاى که حیدر و زهرا و مصطفى | دارند صبح و شام به جنت عزاى او }} {{ب| آن کشتهاى که شمهاى از شرح ماتمش | خواند از براى موسى عمران، خداى او }} {{ب| آن کشتهاى که ساخت خداوند کردگار | سر تا به سر جهان همه ماتمسراى او }} {{ب| آن کشتۀ جفا که جز او هیچ کشتهاى | هرگز نشد جدا سر او از قفاى او }} {{ب| از سر چو شد عمامه و، از دوش او ردا | گردید کبریاى خدا، رداى او }} {{ب| کاش آن زمان که در ره جانان شد او فدا | جان جهانیان همه مىشد فداى او }} {{ب| معراج اولش: سر دوش پیمبر است <ref>بندهاى: ششم، دهم، دوازدهم و سیزدهم این ترکیببند عاشورایى داراى اوزان عروضى دیگرند و به نظر مىرسد که اصل این ترکیب، در نوزده بند بوده و بعدا به هنگام چاپ دیوان اشعار وفائى شوشترى این چهار بند را اشتباها جزئى از آن ترکیببند به حساب آوردهاند.</ref> | معراج آخرش: زِ هر اندیشه برتر است }} {{پایان شعر}}
خلاصه:
لطفاً توجه داشتهباشید که همهٔ مشارکتها در ویکی حسین منتشرشده تحت Creative Commons Attribution 4.0 در نظر گرفتهمیشوند (برای جزئیات بیشتر
ویکی حسین:حق تکثیر
را ببینید). اگر نمیخواهید نوشتههایتان بیرحمانه ویرایش و توزیع شوند؛ بنابراین، آنها را اینجا ارائه نکنید.
شما همچنین به ما تعهد میکنید که خودتان این را نوشتهاید یا آن را از یک منبع با مالکیت عمومی یا مشابه آزاد آن برداشتهاید (برای جزئیات بیشتر
ویکی حسین:حق تکثیر
را ببینید).
کارهای دارای حق تکثیر را بدون اجازه ارائه نکنید!
لغو
راهنمای ویرایشکردن
(در پنجرهٔ تازه باز میشود)
منوی ناوبری
ابزارهای شخصی
به سامانه وارد نشدید
بحث
مشارکتها
ورود
فضاهای نام
صفحه
بحث
فارسی
بازدیدها
خواندن
ویرایش
ویرایش مبدأ
نمایش تاریخچه
بیشتر
جستجو
ناوبری
صفحهٔ اصلی
تغییرات اخیر
مقالهٔ تصادفی
دربارهٔ ویکی حسین
تماس با ما
شیوهنامه
ابزارها
پیوندها به این صفحه
تغییرات مرتبط
بارگذاری پرونده
صفحههای ویژه
اطلاعات صفحه
پایگاههای دیگر
ویکی حج
ویکی پاسخ
تعداد مداخل
۳٬۵۵۲