در حال ویرایش جواد محقق‌ (بخش)

==اشعار==
===پیام پرپر===
{{شعر}}


{{ب| شبی که بر سر نی آفتاب دیدن داشت‌|حدیث دربه‌دری‌های من شنیدن داشت }}

{{ب| چه بود در سر گل‌های باغ سبز رسول‌|که دست فتنه هنوز آرزوی چیدن داشت }}

{{ب| بسیط دشت چنان لاله‌زار حسرت بود|که نیزه نیز، سرِ سرخ بر دمیدن داشت }}

{{ب| هدف چه بود در این کارزار خون‌آلود؟|که شعله، شوقِ به هر خیمه سر کشیدن داشت }}

{{ب| چه بود در سر گل‌های باغ سرخ رسول؟|که دست فتنه هنوز آرزوی چیدن داشت }}

{{ب| ستارگان چمن پیش تیغ صف بستند|خدا دوباره مگر عزم گل گزیدن داشت؟! }}

{{ب| گلی که بر برو دوش رسول می‌خندید|به روی خاک مگر جای آرمیدن داشت }}

{{ب| ننالم از خط تقدیر خویش در زنجیر|که سرنوشت تو در خاک و خون تپیدن داشت }}

{{ب| صبور ثانیه‌های غم و بلای تو بود|دلم که وعده‌ی بسیار داغ دیدن داشت }}

{{ب| پیام پرپر گل‌های باغ را می‌برد|نسیم صبح که بر خاک و خون وزیدن داشت <ref> گزیده ادبیات معاصر: مجموعه شعر 78، ص 67.</ref> }}
{{پایان شعر}}
===حماسه سیراب===
تا دجله و [[فرات]]

- گیسوی نرم خاک- 

بر شانه‌های خشک زمین 

تاب می‌خورند 

یاد تو ای حماسه‌ی سیراب 

[[عطشان|عطشانی]] عظیم زمان را 

فریاد می‌زند: 

تا آب و خاک هست 

نامت هماره زمزمه‌ی روزگار باد 

===شعری دیگر===
{{شعر}}
{{ب| اگر چه داد به راه خدای خود سر را|شکست حنجر او خنجر ستمگر را }}

{{ب| سرش چو بر سر نی عاشقانه قرآن خواند|ببرد رونق بازار هر سخنور را }}

{{ب| نوشته‌اند شبی در تنور مهمان بود|اگر چه حرف گران است سخت باور را }}

{{ب| ولی شگفت نباشد که افکند بر خاک‌|کسی که شامه ندارد گل معطّر را }}

{{ب| دریغ آن که ندانست قدر او دشمن‌|خزف فروش چه داند بهای گوهر را؟ }}

{{ب| به روز حادثه در گیر و دار بود و نبود|خجل نمود تنش لاله‌های پرپر را }}

{{ب| چنین شد آن که به جز زینبش کسی نشناخت‌|بلند قامت آن خون گرفته پیکر را }}

{{ب| نشست، بار رسالت به دوش، بر سر خاک‌|که خون ز دیده ببارد غم برادر را }}

{{ب| سرود: بی‌تو اگر چه بسیط دل تنگ است‌|ولی مباد که خالی کنیم سنگر را }}

{{ب| پیام خون تو را با گلوی زخمی خویش‌|چنان بلند بخوانم که ابر تندر را  }}
{{پایان شعر}}