در حال ویرایش
تاسوعا
(بخش)
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
هشدار:
شما وارد نشدهاید. نشانی آیپی شما برای عموم قابل مشاهده خواهد بود اگر هر تغییری ایجاد کنید. اگر
وارد شوید
یا
یک حساب کاربری بسازید
، ویرایشهایتان به نام کاربریتان نسبت داده خواهد شد، همراه با مزایای دیگر.
بررسی ضدهرزنگاری. این قسمت را پر
نکنید
!
==معنای تاسوعا== روز نهم محرم را «تاسوعا» گویند. «تاسوعا» از ریشه «تسع» به معنای نُه و نهم میباشد. شهرت این روز به دلیل وقایعی است که در روز [[9 محرم|نهم ماه محرم]] سال [[سال 61 هجری قمری|61]] هجری قمری، در سرزمین [[کربلا]] روی داد.{{مدرک}} ===ورود شمر به کربلا=== در پیش از ظهر روز نهم محرم -روز تاسوعا-، [[شمر بن ذی الجوشن]] همراه چهارهزار نفر سپاهی به سرزمین [[کربلا]] وارد شد.<ref>الکوفی، ابن اعثم؛ الفتوح، ج5، ص94 و ابن شهرآشوب؛ مناقب آل ابیطالب، ج4، ص98.</ref> او حامل نامهای از سوی [[عبیدالله بن زیاد]] خطاب به [[عمر بن سعد]] بود. در این نامه، ابن زیاد از ابن سعد خواسته بود یا امام حسین(ع) را مجبور به پذیرش [[بیعت]] کند و یا با او بجنگد. عبیدالله همچنین در این نامه عمر سعد را تهدید کرد که اگر از فرمان او سرباز زند از لشکر کناره بگیرد و مسئولیت آن را به شمر بن ذی الجوشن واگذار میکند.<ref>ابن سعد؛ الطبقات الکبری، خامسه1، ص466؛ الکوفی، ابن اعثم؛ الفتوح، ص94 و ابن شهرآشوب؛ مناقب آل ابیطالب، ج4، ص98. الطبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج5، صص414-415؛ شیخ مفید؛ الارشاد، ج2، ص88؛ مسکویه، ابوعلی؛ تجارب الامم، ج2، صص72-73 و ابن اثیر، علی بن ابی الکرم؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص55.</ref> ابن سعد با خواندن نامه به شمر گفت: «امارت لشکر را به تو واگذار نخواهم کرد. من در تو شایستگی این کار را نمیبینم پس خود این کار را به پایان خواهم رساند؛ تو فرمانده پیاده نظام لشکر باش.»<ref>البلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ص183؛ الطبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج5، ص415 و شیخ مفید، الارشاد، ج2، ص89. مسکویه، ابوعلی، تجارب الامم، ص73 و ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، ص56. طبرسی؛ اعلام الوری بأعلام الهدی، ج1، ص454.</ref> ===اماننامه برای فرزندان ام البنین(س)=== زمانی که شمر نامه ابن زیاد را -که خطاب به عمر بن سعد نوشته شده بود- از او میگرفت، همراه عبدالله بن ابی المحل-برادرزاده [[ام البنین]]- از عبیدالله برای خواهرزادگان خود اماننامه خواستند. عبیدالله پیشنهاد آنها را پذیرفت.<ref>الطبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج5، ص415؛ الخوارزمی، الموفق بن احمد، مقتل الحسین(ع)، ص246 و ابن اثیر، علی بن ابی الکرم؛ الکامل فی التاریخ، ص56.</ref>{{روزشمار واقعه عاشورا}} عبدالله بن ابی المحل اماننامه را بهوسیله غلام خود -کزمان یا عرفان- به کربلا فرستاد او پس از ورود به کربلا متن اماننامه را برای فرزندان ام البنین(س) قرائت کرد؛ اما فرزندان ام البنین(س) مخالفت کردند.<ref>الطبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج5، ص415؛ الکوفی، ابن اعثم؛ الفتوح، ج5، صص93-94؛ الخوارزمی، الموفق بن احمد، مقتل الحسین(ع)، ص246 و ابن اثیر، علی بن ابی الکرم؛ الکامل فی التاریخ، ص56.</ref> در روایتی دیگر آمده که شمر خود امان نامه را نزد عباس(ع) و برادرانش [[عبدالله بن علی|عبدالله]] و [[جعفر بن علی بن ابی طالب|جعفر]] و [[عثمان بن علی |عثمان]] فرزندان [[علی بن ابی طالب]](ع) آورد.<ref>حسنی، ابن عنبه؛ عمدة الطالب فی انساب آل ابیطالب، ص327 و الخوارزمی، الموفق بن احمد، مقتل الحسین(ع)، ص246.</ref> عباس(ع) و برادرانش در محضر اباعبدالله الحسین(ع) نشسته بودند و جواب شمر را نمیدادند. امام(ع) به حضرت عباس(ع) فرمودند: «هر چند او فاسق است اما پاسخش را بده همانا او از داییهای شما است.» عباس و عبدالله و جعفر و عثمان فرزندان علی بن ابی طالب(ع) بیرون آمدند و گفتند: «چه میخواهی؟» شمر به آنها گفت: «ای خواهرزادگان من، شما در امان هستید من برای شما از عبیدالله امان گرفتهام.»؛ اما عباس(ع) و برادرانش همگی گفتند: «خدا تو و امان تو را لعنت کند. ما امان داشته باشیم و پسر دختر پیامبر(ص) امان نداشته باشد.»<ref>البلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف ج3، ص184؛ الطبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج5، ص416 و شیخ مفید، الارشاد، ج2، ص89؛ الخوارزمی، الموفق بن احمد، مقتل الحسین(ع)، ج1، ص246؛ ابن اثیر، علی بن ابی الکرم؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص56.</ref> پس از رد اماننامه، به سپاه عمر بن سعد فرمان داده شد تا برای جنگ آماده شوند پس همگان سوار شدند در شامگاه پنجشنبه نهم محرم آماده نبرد با حسین(ع) و یارانش شدند.<ref>البلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ص184؛ الطبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج5، ص416 و شیخ مفید، الارشاد، ج2، ص89. الخوارزمی، الموفق بن احمد، مقتل الحسین(ع)، ج1، ص249 و طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج1، ص454.</ref> علت اینکه شمر آنان را خواهرزاده خطاب کرد بهدلیل هم قبیله بودن وی با ام البنین مادر حضرت عباس است؛ زیرا ام البنین دختر حزام بن خالد از قبیله بنی کلاب<ref>طبری، تاریخ، ج4، ص118</ref> و شمر نیز فرزند ذی الجوشن از همان قبیله بود.<ref>العقد الفرید، ابن عبدربّه، ج 3، ص318ـ320. </ref> ===آماده شدن برای جنگ=== در عصر روز نهم محرم الحرام تحرکات سپاه [[عمر سعد]] در صحرای کربلا افزایش یافت وعمر بن سعد خود را آماده جنگ با امام حسین(ع) کرد و به سپاهیانش فرمان داد تا برای جنگ آماده شوند. او در میان سپاهیان خود ندا در داد که: «یا خَیلَ اللهِ ارکَبی و بِالجَنةِ اَبْشِری؛ ای لشکریان خدا! سوار شوید و به بهشت بشارت دهید.» کوفیان هم سوار شده، مهیای نبرد شدند. <ref>البلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ص184؛ الطبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج5، ص416 و شیخ مفید، الارشاد، ج2، ص89. الخوارزمی، الموفق بن احمد، مقتل الحسین(ع)، ج1، ص249 و طبرسی، طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج1، ص454.</ref> هیاهو و سر و صدای لشکر بلند شد. امام(ع) در جلوی خیمه خویش نشسته بود و به شمشیر خود تکیه داده بود. خواهرش [[زینب (س)|زینب(س)]] با شنیدن سر و صدای لشکر [[کوفه]]، به برادرش نزدیک شد و گفت: «برادرم آیا صداهایی را که نزدیک میشوند، میشنوید؟» امام(ع) سر را بلند کرد و فرمود: «من رسول خدا(ص) را در خواب دیدم که به من فرمود: تو [به زودی] نزد ما خواهی آمد.» امام(ع) به عباس(ع) فرمود: «ای عباس؛ جانم به فدایت؛ بر اسب خود بنشین و نزد آنها برو و بپرس که چه میخواهند و برای چه به پیش آمدهاند؟» حضرت عباس(ع) با بیست سوار که [[زهیر بن قین]] و [[حبیب بن مظاهر]] هم از جمله آنان بودند نزد سپاه دشمن آمدند و پرسیدند: «چه رخ داده و چه میخواهید؟» گفتند: «فرمان امیر است که به شما بگوییم یا [[بیعت]] کنید و یا آماده کارزار شوید.» عباس(ع) گفت: «از جای خود حرکت نکنید تا نزد ابی عبدالله(ع) رفته و پیام شما را به عرض ایشان برسانم.» آنان پذیرفتند پس عباس(ع) به تنهایی نزد امام حسین(ع) آمد تا موضوع را به ایشان خبر دهد.<ref>البلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، صص184-185؛ الطبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج5، صص416-418 و الکوفی، ابن اعثم؛ الفتوح، ج5، صص97- 98. شیخ مفید، الارشاد، ج2، ص90؛ الخوارزمی، الموفق بن احمد، مقتل الحسین(ع)، ج1، صص249-250 و مسکویه، ابوعلی؛ تجارب الامم، صص73- 74.</ref> امام(ع) به حضرت عباس(ع) فرمودند: «اگر میتوانی آنها را راضی کن که جنگ را تا فردا به تأخیر اندازند و امشب را به ما مهلت دهند تا با خدای خود راز و نیاز کنیم و به درگاهش [[نماز]] بگزاریم. خدا میداند که من نماز و تلاوت کتاب او را بسیار دوست میدارم.»<ref>الطبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج5، ص417؛ شیخ مفید، الارشاد، ج2، ص91 و ابن اثیر، علی بن ابی الکرم؛ الکامل فی التاریخ، ص57.</ref> در طول مدتی که عباس(ع) با امام(ع) مشغول گفتگو بود همراهان او ـ [[حبیب بن مظاهر]] و [[زهیر بن قین]] ـ هم از این فرصت استفاده کرده به گفتگو با سپاه عمر سعد پرداختند و آنان را از جنگ با امام حسین(ع) بر حذر میداشتند و در ضمن آنان را از پیشروی باز میداشتند.<ref>الطبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج5، صص416-417؛ الکوفی، ابن اعثم؛ الفتوح، ص98؛ الخوارزمی، الموفق بن احمد، مقتل الحسین(ع)، ص249-250 و با اندکی اختلاف در البلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ص184.</ref> ابوالفضل العباس(ع) نزد سپاهیان دشمن بازگشت و درخواست امام(ع) را به اطلاع آنان رساند و از آنان آن شب را مهلت خواست. ابن سعد با مهلت یک شبه به امام حسین(ع) و یارانش موافقت کرد.<ref>الطبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج5، ص417؛ الکوفی، ابن اعثم؛ الفتوح، ص98 و ابن اثیر، علی بن ابی الکرم؛ الکامل فی التاریخ، ص57.</ref> در این روز خیمههای امام حسین(ع) و اهل بیت و یارانش محاصره شد. ===روایتی از امام جعفر صادق(ع)=== امام جعفر صادق(ع) در ضمن حدیثی در توصیف این روز فرمودند: ::{{عربی|تاسوعا یَومٌ حوصِرَ فیهِ الحُسَینُ(ع) وَ اَصحابُهُ بِکربلاء وَ اجْتَمَعَ عَلَیهِ خَیلُ اَهلِ الشّامِ وَ اَناخوا عَلَیهِ وَ فَرِحَ ابنُ مَرجانَةَ و عُمَرُ بنُ سَعدٍ بِتَواتُرِ الخَیلِ وَ کَثرَتِها وَ استَضعَفوا فیهِ الحُسَینَ(ع) وَ اَصحابَهُ وَ اَیقَنوا اَنَّهُ لایَأتی الحُسینَ(ع) ناصِرٌ و لایَمُدُّهُ أهلُ العِراقِ؛<ref>کلینی؛ الکافی، ج4، ص147؛ مجلسی، محمد باقر؛ بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، ج45، ص95 و عاملی، شیخ حر؛ وسائل الشیعه، ج10، ص460.</ref>|ترجمه=تاسوعا روزی است که حسین(ع) و اصحابش در کربلا محاصره شدند و سپاه شامی بر ضد آنان گرد هم آمدند. ابن زیاد و عمر بن سعد نیز از فراهم آمدن آن همه نیرو خوشحال شدند و آن روز حسین(ع) و یارانش را ناتوان شمردند و یقین کردند که دیگر برای او کمکی نخواهد رسید و عراقیان نیز او را پشتیبانی نخواهند کرد.}}
خلاصه:
لطفاً توجه داشتهباشید که همهٔ مشارکتها در ویکی حسین منتشرشده تحت Creative Commons Attribution 4.0 در نظر گرفتهمیشوند (برای جزئیات بیشتر
ویکی حسین:حق تکثیر
را ببینید). اگر نمیخواهید نوشتههایتان بیرحمانه ویرایش و توزیع شوند؛ بنابراین، آنها را اینجا ارائه نکنید.
شما همچنین به ما تعهد میکنید که خودتان این را نوشتهاید یا آن را از یک منبع با مالکیت عمومی یا مشابه آزاد آن برداشتهاید (برای جزئیات بیشتر
ویکی حسین:حق تکثیر
را ببینید).
کارهای دارای حق تکثیر را بدون اجازه ارائه نکنید!
لغو
راهنمای ویرایشکردن
(در پنجرهٔ تازه باز میشود)
منوی ناوبری
ابزارهای شخصی
به سامانه وارد نشدید
بحث
مشارکتها
ورود
فضاهای نام
صفحه
بحث
فارسی
بازدیدها
خواندن
ویرایش
ویرایش مبدأ
نمایش تاریخچه
بیشتر
جستجو
ناوبری
صفحهٔ اصلی
تغییرات اخیر
مقالهٔ تصادفی
دربارهٔ ویکی حسین
تماس با ما
شیوهنامه
ابزارها
پیوندها به این صفحه
تغییرات مرتبط
بارگذاری پرونده
صفحههای ویژه
اطلاعات صفحه
پایگاههای دیگر
ویکی حج
ویکی پاسخ
تعداد مداخل
۳٬۵۵۲